تاثیر هنر بر شهر و زندگی شهری
شهر همچون پیکری زنده است که در آن جسم و کالبد در کنار روح و جان در هم میآمیزد تا زندگی و حیات اجتماعی ساکنان در آن جریان یابد. به عبارت دیگر شهر ترکیبی است از ظرف و مظروف. ساختمانها و هر آنچه فیزیک و کالبد است بسان ظرفی است که مظروف انسانها و کنشهای اجتماعی در آن به تکامل و تعامل میرسند.پرداختن به جسم و کالبد و طراحی مطلوب بناها و ساختمانها و فضاها، آسایش جسم را به دنبال خواهد داشت و وجود آسایش جسمانی که در کنار زندگی اجتماعی در محیطی جذاب و توام با ویژگیهای زیباییشناسانه درآمیخته باشد، خودبهخود آرامش روح را به دنبال خواهد داشت.
بنابراین پرداختن به یکی و غفلت از دیگری، همچون ساختن پیکری است بدون آنکه به روح زندگی در آن اندیشه شده باشد. از سوی دیگر، پرداختن به زندگی و حیات بدون توجه به فیزیک و کالبد نیز ادامه حیات اجتماعی را به مخاطره میاندازد، این دو عنصر در کنار هم و مکمل یکدیگرند. انسان برای دستیابی به زندگی بهتر، هنر خود را به کار میگیرد و شهر را خلق میکند؛ جایی برای زیست اجتماعی همراه با آرامش، آسایش و داشتن تعامل انسانی سالم.
هنر از جنس روح است و با روان انسانها پیوندی دیرینه دارد، چون با ارزشها، فرهنگها، آداب، سنن، آرزوها و خواستهای انسانی درمیآمیزد. در چنین ترکیبی به آنها رنگ و بوی انسانی و فرهنگی میدهد و با جاری شدن در حیات اجتماعی، زندگی را غنا بخشیده و بر همبستگی و وفاق اجتماعی میافزاید. به این ترتیب هنر هم در عرصه کالبد و فیزیک شهر ایفاگر نقش است و هم در عرصه حیات و زندگی اجتماعی در آن.
● هنر پویا، بنای ایستا
ساختمان، بنا، فضاهای شهری و به عبارت دیگر معماری و طراحی شهری و در کل فیزیک و کالبد شهر با هنر و بهویژه هنرهایی چون نقاشی و تندیسگری ارتباط دیرینهای دارد. این تاثیر بهگونهای است که گاه به یک اثر معماری یا یک طرح شهری به مثابه یک اثر هنری نگریسته شده است. درباره تاثیر هنر بر معماری و شهرسازی، مطالب فراوانی نوشته شده است. برخی معتقدند خلاقیت، ابداع و نوآوری انسان ابتدا در آثار هنری تجلی یافته و به مرور زمان در معماری و شهرسازی نفوذ کرده است.
برخی از صاحبنظران علت آن تقدم و این تاخر را به ویژگیها و ماهیت یک اثر معماری نسبت میدهند. اینان معتقدند آثار معماری و شهرسازی به دلیل اینکه ایستا و حجیم و به زمین وابسته هستند، دیرتر دچار تغییر و تحول میشوند. از طرف دیگر برای تغییر در ساختمان و شهر باید به تمهیدات مالی آن نیز اندیشید و این خود عامل دیگری است که از ایجاد تغییرات سریع و پیدرپی در معماری و شهرسازی جلوگیری میکند. به عقیده این صاحبنظران، همواره تغییرات از نقاشی و تندیسگری شروع شده و در آثار معماری و شهرسازی تجلی یافته است.
برخی از معماران و شهرسازان ضمن بیان ویژگیهای بصری، به عوامل سازنده سیمای شهر میپردازند و عواملی چون راه، لبه، گره، نشانه و محله را بهعنوان عوامل سازنده سیمای شهری بیان میکنند. همچنین عواملی مانند معنای اجتماعی یک قسمت از شهر، نقش و وظیفه آن، سابقه تاریخی یا حتی نام آن را بر نمایانی شهر و بر تصویری که افراد از شهر در ذهن خود ایجاد میکنند، موثر میدانند. پس پرداختن به فرم میتواند برای دستیابی به تصورات ذهنی ساکنان یک شهر از اهمیت خاصی برخوردار باشد. برای ایجاد تغییر و تاثیر در فرم شهر، هنر میتواند به مثابه ابزاری کارآمد به خدمت گرفته شود و فرم را شکل دهد تا شهر به گونهای زیبا جلوه کند. شاید بتوان گفت کاربرد هنر در فرآیند شکلگیری کالبد یکی از دلایلی است که مکان و کالبدی زیبا و فرحبخش به نظر آید و کالبد دیگری غیرزیبا و آزاردهنده جلوه کند. شاید با این استدلال بتوان به این سوال اساسی پاسخ داد که چگونه است حضور در برخی از فضاهای شهری (برای مثال میدان نقش جهان اصفهان) توام با احساس لذت و آرامش است و حضور در فضایی دیگر خستهکننده است. در آن احساس غرور، لذت و آرامش میکنیم و در دیگری احساس کسالت، ناآرامی و تلاطم. آیا کالبدی که در میدان نقش جهان هنرمندانه توسط آفرینندهای خلاق و با ذوق بر زمین نقش بسته بر این حس دامن نمیزند؟ هنرمندی که مبتکرانه از اصول و قواعد هنر (توازن، تقارن، تناسب، هماهنگی و تنوع) در تمامی زمینهها کمک میگیرد و به ابداع اثر هنری بیبدیل میرسد.
نحوه استقرار بافتهای شهری، شکل و فرم فضاهای شهری، میادین، پارکها، نماهای بیرونی کوچهها، خیابانها، ساختمانها، طراحی علائم شهری، طراحی شبکههای ارتباطی، طراحی ایستگاهها (مترو- اتوبوس) و بالاخره گرافیک شهری (عنصر تبلیغات و ارتباط تصویری در شهر)، همه و همه، در قالب هنر و فعالیتهای هنری قابل طرح و بررسی است، هنر با ساخت و فیزیک شهر ارتباط دارد و بیتوجهی به هنر از عوامل مهم ایجاد ناهنجاری بصری در سطح شهرها است.
باید خاطرنشان شد وجود فیزیک و کالبد نامناسب و ناهنجار در ایجاد ناهنجاریهای رفتاری در میان افراد جامعه نقش مهمی دارد، زیرا فضا و محیط بر رفتار ساکنان خود تاثیر میگذارد، محیط و کالبد برخی الگوهای رفتاری و نقشهای اجتماعی نوین را به ساکنان خود تحمیل میکند و برخی رفتارهای موجود را تقویت و برخی دیگر را تضعیف میکند.
● هنر در عرصه زندگی و حیات اجتماعی شهر
تاثیر هنر بر زندگی و حیات شهری چگونه است؟ کجاست که هنر در زندگی جمعی انسانها نمود مییابد؟ ارتباط هنر با جامعه، ارتباطی دوسویه است؛ از یک سو جامعه بر هنر تاثیر میگذارد و از سوی دیگر هنر بر جامعه. جدل متداول امروزی تحت سرفصل <سنت و مدرنیته> آیینه چنین ارتباطی است. تمام حرف طرفین جدل این است که مدرنیته محصول و درخور جوامعی است که تطوری ویژه خود را طی کردهاند و در مرحلهای از تاریخ تطورشان رسیدهاند به مدرنیته. اگر جامعه و کشوری این مراحل را طی نکرده است، مدرنیته در آن فلسفه و ایدهای بیگانه و وصلهای است. از سوی دیگر، هنر و اندیشه میتواند جلوتر از صورتبندیهای اجتماعی حرکت کند و خود وسیلهای شود برای تغییرات مثبت اجتماعی. این امر بهویژه در معماری و شهرسازی صادق است. معماران و شهرسازان میتوانند و باید مبانی نظری روزآمد را جذب و اشاعه دهند.
در عرصه شهرسازی، مبانی نظری بسیار جدیدی مطرح است که از یک طرف منتج از نیازهای انسان متعالی امروزی است، از طرف دیگر برای تعالی او میکوشد. شهرسازی دیگر به معنی شارعبندی و منطقهبندی نیست. شهر، فقط شبکهای از کوچه و خیابان با خانهها و ساختمانهایی در آن نیست. شهر از نظر کالبدی یک تندیس بزرگ است که روحی انسانی و متعالی در آن جریان دارد. تکتک اجزای شهر، امروزه، اجزایی از اندامی ارگانیک بهشمار میرود که در تعاملی چندلایه با بقیه اعضا است.
● نگاه نوین به شهر
امروزه تقسیمبندیهای حتی دو، سه دهه پیش هم منسوخ شده است. تقسیم کردن شهر به زونهای مسکونی، اداری و تجاری و صنعتی، منسوخ شده است. چه بسا میشود شهر را دور یک کارخانه ساخت و کارخانه را قلب شهر قرار داد. امروزه تسلط فلسفه <سوارهمحور> ازبین رفته و شهرها به سوی پیادهمحوری و رابطهسازی و رابطهپذیری میروند. اندیشه مکانیکی تقسیم شهر به کالبد و روح (ساختمان و معماری) منسوخ شده است. شما حق ندارید شهر را بدون تزئین، بدون حیات سبز، بدون ریههای فرهنگی و هنری تجسم کنید. <معماری شادمانی> بخشی از معماری شهر است. تعریف فردوسی از خانه را میتوان به شهر هم ساری کرد. شهر یعنی <همی جای شادی و آرام و مهر.>
شهرساز امروز، با عنایت به این اصول است که فلسفه هنری خود را تبیین میکند. روزگاری، همه اعتقاد هیرن را داشتند که هنر در پی نوعی نیاز به انتقال اطلاعات و دانستههای آدمی به منصه ظهور رسیده است. اما امروزه عدهای از اندیشمندان همچون لالو با یکپارچه کردن نظرات خود بر اساس نظرات اسپنسر و شیلر که هنر را فعالیتی بازیگوشانه و سرگرمکننده میخواند به بیان این نظریه میپردازند که هنر نوعی بازی است و لازمه این بازی اجتماعی بودن آن است، پس هنر نوعی بازی اجتماعی است. <وینکا دبلدام>، زن هنرمند و معمار آمریکایی (هلندیتبار) هم یکی از جسورترین معماران امروز است که معماری را یک بازی میداند؛ بازیای که حاصلش باید شادابی، تازگی، آرامش و زیبایی باشد. بازی، قواعدی دارد. هنر بازیای است که بهوسیله جامعه تنظیم میشود. این بازی میتواند عامل همبستگی اجتماعی شود. پیاژه در تحقیقات خود نشان داده که بازی نوعی تمرین برای پیوندهای اجتماعی است.
هنر نیز همچون یک بازی جمعی میتواند نوعی تمرین زندگی اجتماعی باشد و در کنار آن کارکرد دیگری را نیز برعهده داشته باشد مثلا گریزگاهی به بیرون از واقعیت و فرار از چنگال اجبارهای اجتماعی که به ما فشار وارد میکنند، رهایی از برخی کنشهای مزاحم ضداجتماعی. البته این بدان معنا نیست که هنر در ضدیت با جامعه است بلکه این یعنی هنر در خدمت جامعه چرا که به تنشهای ناخودآگاه هدف میبخشد. در این نظریه، هنر بازیای جمعی است که مقصدی اجتماعی پیدا میکند، وسیلهای است برای رسیدن به هدف جمعی. هنر زبانی سمبلیک است که معنایی جامعهشناختی دارد و در شکلگیری و تکامل آن نیز عوامل مختلفی دخیلند؛ عواملی که در درون زندگی اجتماعی و محیط آنها قرار گرفتهاند. هنر مواد و مصالح خود را از طبیعت میگیرد و زندگی خود را آغاز میکند ولیکن برای بقای خود به جامعه نیاز دارد، در جامعه شخصیت مییابد و ادامه پیدا میکند و وسیلهای میشود برای بیان ویژگیهای جامعهشناختی جامعه خود.
● شهر، مثل یک تندیس
نمود هنر و زندگی هنری در شهر، به دو گونه است؛ نخست اینکه شهر و کالبد معماری آن میتواند و باید اثری هنری باشد. دوم اینکه شهر محلی است برای بروز و نمایش آثار و گرایشهای هنری. پرودن چاره دردهای اجتماعی آدمیان هجرانزده از زندگی صنعتی شهری را پرورش روح و جان آنان میداند. او وظیفه پرورش روح انسانها را به هنر محول میکند. پرداختن به هنر در زمینههای مختلف آن، همچون برگزاری مراسم هنرهای نمایشی در سطح شهر، ایجاد گالریها و نگارخانههایی برای عرضه آثار هنری، پرداختن هنرمندانه به فرم فضاهای شهری، همه و همه، موجب ارتقای زندگی اجتماعی شده و وفاق و همبستگی جمعی را افزایش میدهد و از سوی دیگر محیطی جذاب و آرام را برای ساکنان آن پدید میآورد.
در طراحی نشانههای شهری، مبلمان شهری همچون ایستگاههای اتوبوس، فضاهای توقفگاهی در مسیرهای پیاده، کف و بر خیابانها، مسیلها و کنارگذر خیابانها هنر نقش مهمی دارد. تلاش عمومی باید بر این باشد که شهر از اغتشاش بصری خارج شود و به پاکیزگی هنرمندانه برسد. عدم نظم و آرامش هنرمندانه در سیما و مبلمان شهری، مثل سریالهای کمارزش تلویزیونی هستند که تمام روابط بین آدمها در آنها در حد مچگیریها، دادزدنها، خالهزنکیها و دغلبازی خلاصه میشود و نشانی از آدمها و خانوادههای فرهیخته که آرام حرف میزنند و لبخند بر لب دارند نیست. شهر هم اینچنین داستانی دارد. شلختگی سیمای شهر، هم در بعد کلان خط آسمان و احجام آن و هم در سطح ملموستر واقع در منظر عابر پیاده، سبب گسستهای رفتاری و زمختی عصبی مردم میشود. این عوامل، در حقیقت عوامل پنهان تربیتی شهر هستند.
روزنامه اعتماد ملی
بنابراین پرداختن به یکی و غفلت از دیگری، همچون ساختن پیکری است بدون آنکه به روح زندگی در آن اندیشه شده باشد. از سوی دیگر، پرداختن به زندگی و حیات بدون توجه به فیزیک و کالبد نیز ادامه حیات اجتماعی را به مخاطره میاندازد، این دو عنصر در کنار هم و مکمل یکدیگرند. انسان برای دستیابی به زندگی بهتر، هنر خود را به کار میگیرد و شهر را خلق میکند؛ جایی برای زیست اجتماعی همراه با آرامش، آسایش و داشتن تعامل انسانی سالم.
هنر از جنس روح است و با روان انسانها پیوندی دیرینه دارد، چون با ارزشها، فرهنگها، آداب، سنن، آرزوها و خواستهای انسانی درمیآمیزد. در چنین ترکیبی به آنها رنگ و بوی انسانی و فرهنگی میدهد و با جاری شدن در حیات اجتماعی، زندگی را غنا بخشیده و بر همبستگی و وفاق اجتماعی میافزاید. به این ترتیب هنر هم در عرصه کالبد و فیزیک شهر ایفاگر نقش است و هم در عرصه حیات و زندگی اجتماعی در آن.
● هنر پویا، بنای ایستا
ساختمان، بنا، فضاهای شهری و به عبارت دیگر معماری و طراحی شهری و در کل فیزیک و کالبد شهر با هنر و بهویژه هنرهایی چون نقاشی و تندیسگری ارتباط دیرینهای دارد. این تاثیر بهگونهای است که گاه به یک اثر معماری یا یک طرح شهری به مثابه یک اثر هنری نگریسته شده است. درباره تاثیر هنر بر معماری و شهرسازی، مطالب فراوانی نوشته شده است. برخی معتقدند خلاقیت، ابداع و نوآوری انسان ابتدا در آثار هنری تجلی یافته و به مرور زمان در معماری و شهرسازی نفوذ کرده است.
برخی از صاحبنظران علت آن تقدم و این تاخر را به ویژگیها و ماهیت یک اثر معماری نسبت میدهند. اینان معتقدند آثار معماری و شهرسازی به دلیل اینکه ایستا و حجیم و به زمین وابسته هستند، دیرتر دچار تغییر و تحول میشوند. از طرف دیگر برای تغییر در ساختمان و شهر باید به تمهیدات مالی آن نیز اندیشید و این خود عامل دیگری است که از ایجاد تغییرات سریع و پیدرپی در معماری و شهرسازی جلوگیری میکند. به عقیده این صاحبنظران، همواره تغییرات از نقاشی و تندیسگری شروع شده و در آثار معماری و شهرسازی تجلی یافته است.
برخی از معماران و شهرسازان ضمن بیان ویژگیهای بصری، به عوامل سازنده سیمای شهر میپردازند و عواملی چون راه، لبه، گره، نشانه و محله را بهعنوان عوامل سازنده سیمای شهری بیان میکنند. همچنین عواملی مانند معنای اجتماعی یک قسمت از شهر، نقش و وظیفه آن، سابقه تاریخی یا حتی نام آن را بر نمایانی شهر و بر تصویری که افراد از شهر در ذهن خود ایجاد میکنند، موثر میدانند. پس پرداختن به فرم میتواند برای دستیابی به تصورات ذهنی ساکنان یک شهر از اهمیت خاصی برخوردار باشد. برای ایجاد تغییر و تاثیر در فرم شهر، هنر میتواند به مثابه ابزاری کارآمد به خدمت گرفته شود و فرم را شکل دهد تا شهر به گونهای زیبا جلوه کند. شاید بتوان گفت کاربرد هنر در فرآیند شکلگیری کالبد یکی از دلایلی است که مکان و کالبدی زیبا و فرحبخش به نظر آید و کالبد دیگری غیرزیبا و آزاردهنده جلوه کند. شاید با این استدلال بتوان به این سوال اساسی پاسخ داد که چگونه است حضور در برخی از فضاهای شهری (برای مثال میدان نقش جهان اصفهان) توام با احساس لذت و آرامش است و حضور در فضایی دیگر خستهکننده است. در آن احساس غرور، لذت و آرامش میکنیم و در دیگری احساس کسالت، ناآرامی و تلاطم. آیا کالبدی که در میدان نقش جهان هنرمندانه توسط آفرینندهای خلاق و با ذوق بر زمین نقش بسته بر این حس دامن نمیزند؟ هنرمندی که مبتکرانه از اصول و قواعد هنر (توازن، تقارن، تناسب، هماهنگی و تنوع) در تمامی زمینهها کمک میگیرد و به ابداع اثر هنری بیبدیل میرسد.
نحوه استقرار بافتهای شهری، شکل و فرم فضاهای شهری، میادین، پارکها، نماهای بیرونی کوچهها، خیابانها، ساختمانها، طراحی علائم شهری، طراحی شبکههای ارتباطی، طراحی ایستگاهها (مترو- اتوبوس) و بالاخره گرافیک شهری (عنصر تبلیغات و ارتباط تصویری در شهر)، همه و همه، در قالب هنر و فعالیتهای هنری قابل طرح و بررسی است، هنر با ساخت و فیزیک شهر ارتباط دارد و بیتوجهی به هنر از عوامل مهم ایجاد ناهنجاری بصری در سطح شهرها است.
باید خاطرنشان شد وجود فیزیک و کالبد نامناسب و ناهنجار در ایجاد ناهنجاریهای رفتاری در میان افراد جامعه نقش مهمی دارد، زیرا فضا و محیط بر رفتار ساکنان خود تاثیر میگذارد، محیط و کالبد برخی الگوهای رفتاری و نقشهای اجتماعی نوین را به ساکنان خود تحمیل میکند و برخی رفتارهای موجود را تقویت و برخی دیگر را تضعیف میکند.
● هنر در عرصه زندگی و حیات اجتماعی شهر
تاثیر هنر بر زندگی و حیات شهری چگونه است؟ کجاست که هنر در زندگی جمعی انسانها نمود مییابد؟ ارتباط هنر با جامعه، ارتباطی دوسویه است؛ از یک سو جامعه بر هنر تاثیر میگذارد و از سوی دیگر هنر بر جامعه. جدل متداول امروزی تحت سرفصل <سنت و مدرنیته> آیینه چنین ارتباطی است. تمام حرف طرفین جدل این است که مدرنیته محصول و درخور جوامعی است که تطوری ویژه خود را طی کردهاند و در مرحلهای از تاریخ تطورشان رسیدهاند به مدرنیته. اگر جامعه و کشوری این مراحل را طی نکرده است، مدرنیته در آن فلسفه و ایدهای بیگانه و وصلهای است. از سوی دیگر، هنر و اندیشه میتواند جلوتر از صورتبندیهای اجتماعی حرکت کند و خود وسیلهای شود برای تغییرات مثبت اجتماعی. این امر بهویژه در معماری و شهرسازی صادق است. معماران و شهرسازان میتوانند و باید مبانی نظری روزآمد را جذب و اشاعه دهند.
در عرصه شهرسازی، مبانی نظری بسیار جدیدی مطرح است که از یک طرف منتج از نیازهای انسان متعالی امروزی است، از طرف دیگر برای تعالی او میکوشد. شهرسازی دیگر به معنی شارعبندی و منطقهبندی نیست. شهر، فقط شبکهای از کوچه و خیابان با خانهها و ساختمانهایی در آن نیست. شهر از نظر کالبدی یک تندیس بزرگ است که روحی انسانی و متعالی در آن جریان دارد. تکتک اجزای شهر، امروزه، اجزایی از اندامی ارگانیک بهشمار میرود که در تعاملی چندلایه با بقیه اعضا است.
● نگاه نوین به شهر
امروزه تقسیمبندیهای حتی دو، سه دهه پیش هم منسوخ شده است. تقسیم کردن شهر به زونهای مسکونی، اداری و تجاری و صنعتی، منسوخ شده است. چه بسا میشود شهر را دور یک کارخانه ساخت و کارخانه را قلب شهر قرار داد. امروزه تسلط فلسفه <سوارهمحور> ازبین رفته و شهرها به سوی پیادهمحوری و رابطهسازی و رابطهپذیری میروند. اندیشه مکانیکی تقسیم شهر به کالبد و روح (ساختمان و معماری) منسوخ شده است. شما حق ندارید شهر را بدون تزئین، بدون حیات سبز، بدون ریههای فرهنگی و هنری تجسم کنید. <معماری شادمانی> بخشی از معماری شهر است. تعریف فردوسی از خانه را میتوان به شهر هم ساری کرد. شهر یعنی <همی جای شادی و آرام و مهر.>
شهرساز امروز، با عنایت به این اصول است که فلسفه هنری خود را تبیین میکند. روزگاری، همه اعتقاد هیرن را داشتند که هنر در پی نوعی نیاز به انتقال اطلاعات و دانستههای آدمی به منصه ظهور رسیده است. اما امروزه عدهای از اندیشمندان همچون لالو با یکپارچه کردن نظرات خود بر اساس نظرات اسپنسر و شیلر که هنر را فعالیتی بازیگوشانه و سرگرمکننده میخواند به بیان این نظریه میپردازند که هنر نوعی بازی است و لازمه این بازی اجتماعی بودن آن است، پس هنر نوعی بازی اجتماعی است. <وینکا دبلدام>، زن هنرمند و معمار آمریکایی (هلندیتبار) هم یکی از جسورترین معماران امروز است که معماری را یک بازی میداند؛ بازیای که حاصلش باید شادابی، تازگی، آرامش و زیبایی باشد. بازی، قواعدی دارد. هنر بازیای است که بهوسیله جامعه تنظیم میشود. این بازی میتواند عامل همبستگی اجتماعی شود. پیاژه در تحقیقات خود نشان داده که بازی نوعی تمرین برای پیوندهای اجتماعی است.
هنر نیز همچون یک بازی جمعی میتواند نوعی تمرین زندگی اجتماعی باشد و در کنار آن کارکرد دیگری را نیز برعهده داشته باشد مثلا گریزگاهی به بیرون از واقعیت و فرار از چنگال اجبارهای اجتماعی که به ما فشار وارد میکنند، رهایی از برخی کنشهای مزاحم ضداجتماعی. البته این بدان معنا نیست که هنر در ضدیت با جامعه است بلکه این یعنی هنر در خدمت جامعه چرا که به تنشهای ناخودآگاه هدف میبخشد. در این نظریه، هنر بازیای جمعی است که مقصدی اجتماعی پیدا میکند، وسیلهای است برای رسیدن به هدف جمعی. هنر زبانی سمبلیک است که معنایی جامعهشناختی دارد و در شکلگیری و تکامل آن نیز عوامل مختلفی دخیلند؛ عواملی که در درون زندگی اجتماعی و محیط آنها قرار گرفتهاند. هنر مواد و مصالح خود را از طبیعت میگیرد و زندگی خود را آغاز میکند ولیکن برای بقای خود به جامعه نیاز دارد، در جامعه شخصیت مییابد و ادامه پیدا میکند و وسیلهای میشود برای بیان ویژگیهای جامعهشناختی جامعه خود.
● شهر، مثل یک تندیس
نمود هنر و زندگی هنری در شهر، به دو گونه است؛ نخست اینکه شهر و کالبد معماری آن میتواند و باید اثری هنری باشد. دوم اینکه شهر محلی است برای بروز و نمایش آثار و گرایشهای هنری. پرودن چاره دردهای اجتماعی آدمیان هجرانزده از زندگی صنعتی شهری را پرورش روح و جان آنان میداند. او وظیفه پرورش روح انسانها را به هنر محول میکند. پرداختن به هنر در زمینههای مختلف آن، همچون برگزاری مراسم هنرهای نمایشی در سطح شهر، ایجاد گالریها و نگارخانههایی برای عرضه آثار هنری، پرداختن هنرمندانه به فرم فضاهای شهری، همه و همه، موجب ارتقای زندگی اجتماعی شده و وفاق و همبستگی جمعی را افزایش میدهد و از سوی دیگر محیطی جذاب و آرام را برای ساکنان آن پدید میآورد.
در طراحی نشانههای شهری، مبلمان شهری همچون ایستگاههای اتوبوس، فضاهای توقفگاهی در مسیرهای پیاده، کف و بر خیابانها، مسیلها و کنارگذر خیابانها هنر نقش مهمی دارد. تلاش عمومی باید بر این باشد که شهر از اغتشاش بصری خارج شود و به پاکیزگی هنرمندانه برسد. عدم نظم و آرامش هنرمندانه در سیما و مبلمان شهری، مثل سریالهای کمارزش تلویزیونی هستند که تمام روابط بین آدمها در آنها در حد مچگیریها، دادزدنها، خالهزنکیها و دغلبازی خلاصه میشود و نشانی از آدمها و خانوادههای فرهیخته که آرام حرف میزنند و لبخند بر لب دارند نیست. شهر هم اینچنین داستانی دارد. شلختگی سیمای شهر، هم در بعد کلان خط آسمان و احجام آن و هم در سطح ملموستر واقع در منظر عابر پیاده، سبب گسستهای رفتاری و زمختی عصبی مردم میشود. این عوامل، در حقیقت عوامل پنهان تربیتی شهر هستند.
روزنامه اعتماد ملی
- لینک منبع
تاریخ: دوشنبه , 07 بهمن 1398 (23:15)
- گزارش تخلف مطلب