امروز پنجشنبه 01 آذر 1403 http://honar.cloob24.com
0

متخصصان تعلیم و تربیت بر این باورند که بیان هنرمندانه می تواند نقش مهمی در رشد،تکامل وتربیت کودکان ایفا کند. دنیای هنر مانند دنیای بازی،این امکان را به کودک می دهد که با تجدید و تحکیم خاطرات خویش و با استفاده از تجربیات به دست آمده اش، توانایی شناخت ژرف ترین آگاهی حقیقت را به دست آورد.هنر به کودک امکان می دهد که ارزش های تازه ای را فراهم آورده و با طرح آگاهانه ی مسائلی که در ارتباط با دیگران برایش مطرح می شود مفاهیم تازه ای را گرد آوری کند.

هنر می تواند زمینه های رشد در جنبه های مختلف روانی،عاطفی، اجتماعی و دینی را فراهم سازد. هر فعالیت هنری بر اساس ویژگیهای خاص تکنیکی و محتوایی خود، می تواند نقشی متفاوت در تربیت داشته باشد. برای مثال؛نمایش می تواند تأثیرات تربیتی خاصی بگذارد که برخی از این تأثیرات از دیگر هنرها نظیر نقاشی یا خوشنویسی ساخته نیست یا مثلا نقاشی تأثیراتی دارد که ممکن است نمایش آن تأثیرات را نداشته باشد.

در حال حاضر اغلب فعالیت های هنری و ادبی برای دانش آموزان،چه در مدارس و چه در مراکز و کانون ها ی تربیتی، بیش تر تحت تأثیر «شکل اجرا» ست. اگر از مربیان تربیتی سؤال شود که هدف از اجرای فعالیتهای هنری چیست و چه سودی برای بچه ها دارد؟اغلب پاسخ خواهند داد که برای سرگرمی یا لذت بردن و... در حالی که هنر یکی از بهترین واسطه ها ی لایق برای تربیت است.

ابلاغ پیام های تر بیتی و هر نوع محتوای مورد نظر اگر با جاذبه های هنری و ادبی همراه باشد،موفقیت و اثر بخشی آن ها چند برابر می شود. بر این اساس ضرورت دارد که مربیان پرورشی این واسطه ی ارزشمند را بشنا ند و در جهت اهداف تر بیتی خود از آن بهره بگیرند. اثر گذاری هنر هنگامی بیش تر می شود که مربیان با هدفمندی و رعایت ترتیب و توالی آموزشی به سراغ آن بروند.

بنابر این،هدفها ی تربیتی و پیام های مورد نظر برای مخاطبان، اگر بر محمل هنر سوار شوند به نیکوترین شکل و ماندگار ترین حالت بر جان و دل دانش آموزان اثر خواهند گذاشت.لذا مربیان پرورشی باید آستین همت بالا بزنند و باشناخت دقیق هنر های مختلف و مجهز شدن به مهارت های لازم برای بهره گیری بهتر از آن ها، از این ابزار قدرتمند برای ابلاغ و پیاده کردن ارزش های متعالی و تربیتی مورد نظر خود سود بجویند، که اگر جز این باشد راهزنان تعلیم و تربیت بر آن ها پیشی خواهند گرفت و ضمن به ابتذال کشاندن این هنرها، به اهداف شوم خود خواهند رسید.

ارزش هنر در غنی سازی اوقات فراغت

اوقات فراغت لحظاتی است که دل فارغ و آسوده باشد،خوب دیدن،خوب فکر کردن و قبول باورها. بسیاری از افراد،اوقات فراغت را به معنای لحظات بیکاری یا جدایی از تکالیف درسی یا شغلی میدانند واما این دیدگاه چندان درست نیست.قرآن می فرماید: «فاذا فرغت فانصب» یعنی آن گاه که دل تو از همه بند ها وارست (از بند خود، از بند مال، از بند زن و فرزند، از بند مقام و... و از بند کینه به این و علاقه به آن) آن وقت «فراغ دل» تحقق یافته است، پس به عبادت خدا بپرداز که دل مناسب رابطه با خداست.

برای غنی سازی اوقات فراغت،استفاده از واسطه های مختلف، به ویژه واسطه های هنری برای تربیت، بسیار مفید و مؤثر است.

برای مثال نمایش فیلم و تئاتر، بازدید از نمایشگاه ها و مراکز فرهنگی و هنری و... همه موجب ایجاد بصیرتت و بینش در دانش آموزان می شوند.

در قلمرو آموزش و پرورش، یکی از نقش های مهم هنر، پرورش حواس است. این کار به مثابه ی ابزار شناخت و پیوند دهنده ی کودکان با جهان خارج و دریافت جهان درون تلقی می شود. هنر د فرایند یادگیری به علت بار عاطفی و هیجانی و در نتیجه تأثیر پایدار آن مورد توجه قرار گرفته و استفاده از شاخه های مختلف آن (موسیقی، نمایش، نقاشی و...) باعث به یاد سپردن و به خاطر آوردن، رشد کلام، انگیزش و... در امر آموزش می شود.

ما به کودکانمان هنر را آموزش می دهیم صرف نظر از اینکه او در آینده آیا هنر مند می شود یا اقتصاد دان ویا سیاست مدارو یا... به هر جهت زیر بنای تما می حرفه ها و مشغولیت ها هنر است. اما از آموزش مهمتر بعد پرورشی هنر است. بگذاریم دانش آموز خلاق باشد مستقل باشد و دست به اکتشافات بزند دانش آموز و کودکی که تمامی به آنچه ما از او خواسته ایم عمل کند و در حد همان کار کند ابتکار نخواهد داشت. او دیگر توانایی آزاد اندیشیدن و خلق کردن چیزهای نو را نخواهد داشت ما نباید این موقعیت را از ذهن آماده وفکر ناب کودکانمان بستانیم.

باید توانمندی دانش آموز را به خودش تفهیم کرد و به آنها جرأت حرکت و رشد داد.

در تربیت هنری؛ مربی پرورشی باید تلاش کند با توجه به فهم دانش آموز خود را با او هماهنگ و همراه سازد و از دریچه ی نگاه وی به دنیا و دریافت هایش بنگرد در این صورت حاصل کار مربی پرورشی «خلاقیت و آفرینش هنری» و در نهایت پرورش صحیح خواهد بود.

در مقوله ی آموزش هنر فنون و تکنیک های هنری آموزش داده می شود در حالی که در پرورشی باید فهم هنری بالا برود واین مقدم بر آموزش باید قرار بگیرد تا یک اثر هنر ی خلق شود. در واقع باید زمانی شروع به آموزش تکنیک ها کرد که روح هنری و خلاقیت در دانش آموز وجود داشته باشد. درا ین صورت آفرینش هنری خلاق صورت خواهد پذیرفت.

به دلیل گرایش فطری و عاطفی سالمی که در وجود کودکان هست آنان در دنیای معناها به سر میبرند و با استفاده از قدرت تخیل قوی خویش به هر چیز جان میبخشند و همین امر آنها را به جوهر ناب و خالص هنری و آفرینش هنری و آفرینش هنری نزدیک می کند.

از مربیان پرورشی انتظار می رود که خلاقیت و آفرینش هنری را مسأله ی اول خود در استفاده ار واسطه ی هنر بدانند و عواملی از قبیل رنگ و تصویر و نقش و... را بهانه و واسطه ای برای این منظور به شمار آورند.

مربیا ن پرورشی باید تلاش کنند تا نگاه مجموعی و فطری کودکان و نوجوانان با آموزش های نادرست یا نابجا دچار انشقاق، پراکندگی و تصنع نشود. این اولین انتظار در حیطه ی کار تربیتی با استفاده از هنر است. علاوه بر این مربی باید فضای مناسب برای ایجاد خلاقیت در دانش آموز ان را فراهم کند و زمینه های تربیت نگاه و هنر خوبی دیدن.صحیح دیدن و گزینش درست و مناسب را در آن ها تقویت کند.

کارکردهای عمومی هنر در تربیت:

1- هنر راهی برای بیان احساسات

ایجاد یک فضای بدون هراس برای دانش آموز برای ابراز احساسات خویش. که این با ایجاد بحث آزاد متفاوت است چراکه در بحث ممکن است بین دانش آموزان اصطکاک ایجاد شود اما در استفاده از واسطه هنری برای دیگران مزاحمتی ایجاد نمی شود.

2- تأثیر هنر در پرورش خلاقیت

کودکان ذاتا خلاق به دنیا میآیند و خلاقیتشان زمانی رشد می کند که از سوی بزرگترها پذیرفته و تشویق شوند. کودک از طریق فعالیت هنری خلاقانه می آموزد که همه چیز همان گونه که ظاهرا دیده می شود نیست و می تواند به گونه یا گونه های دیگر هم باشد

3- هنر و آموزش خوب دیدن

هر چقدر بتوان سر کلاس از گفتنی ها ی زبانی کم و شنیدنی ها را به دیدنی و کار عملی تبدیل کرد بهره بیشتر ی از کار خود خواهیم گرفت. با این روش هم کار تربیت سهل تر می شود و هم مخاطب ما یعنی نو جوان مطالب را بهتر خواهد فهمید.

در یک فعالیت مشاهده ای بایدفرصت داد دانش آموز راز درست دیدن را کشف کند و بعد مو ضوع قابل دیدن مطرح شود.خوب دیدن همواره کنجکاوی،دقت، پرسش و کشف را به دنبال دارد و همین امر زمینه ساز پرورش تخیل است که برای کشف و اختراعات ایجاد انگیزه می کند.نباید او را اجبار کرد هرآنچه که ما میخواهیم یا می بینیم ببیند.

4- هنر کمک می کند دانش آموز با محیط اطراف خود ارتباط بهتری برقرار کند.

5- اغلب فعالیتهای هنری هم در بهره گیری از کلام و هم در تقویت بیان کلامی تأثیر دارند

6- هنر موجب رشد عاطفی و اجتماعی دانش آموزان می شود.

7- طرح مسائل باوری از طریق هنر هنر می تواند موضوع معنویت های اعتقادی،اخلاقی و رفتاری را در انسان مصداق دهی کند.هنر بهترین وسیله برای تحریک دل و عواطف کودکان و نوجوانان به منظور ترغیب آن ها به سمت حق و خیر و ایجاد بصیرت در آن هاست.

8- آموزش کار گروهی از طریق هنر

نمایش سرودونمایش وخلاق که ماهیت فردی ندارند بهترین و مناسبترین بستر آموزش اجتماعی و کارگروهی به حساب میآیند. نقاشی همگانی نیز چنین است.

9- کاربردهای درمانی هنر

اضطراب،بی نظمی،پرخاشگری،ناآرامی،خجالت، عدم اعتماد به نفس،افسردگی،خشونت و...از جمله مواردی هستند که می توان به کمک رشته های متنوع هنری، آن ها را درمان کرد.

10- فعالیت های هنری زمینه ساز طرح مسائل زندگی

ما بسیاری از مسائل ذهنی و آموزشی را در درس های ریاضی،فیزیک،جغرافی، شیمی و... به دانش آموزان یاد میدهیم.اما به راستی در کدام درس به او می آموزیم که چگونه توانایی های خودش را بشناسد و باور کند؟ در کجا به آنها می آموزیم که می توانند حرف های تازه ای برای گفتن داشته باشند؟شیوه های گفت گو با دیگران را در قالب کدام درس به آن ها یاد میدهیم؟در کدام فعالیت به آنان می آموزیم که در برابر دیگران نظر خویش را ابراز کنند؟

نقش مربیان پرورشی در هنر

مربیان پرورشی می توانند از طریق فعالیت های هنری به ایجاد تفکر واگرا کمک کنند. به دانش آ»وزان فرصت دهند که یافته های خود را در قالبی نو و با ساختی جدید به نمایش بگذارند و خلاقیت را تجربه کنند. و روحیه اعتماد به نفس در آن ها بالا میرود.

همه تلاش مربی باید آن باشد که شوق و رغبت نسبت به فعالیت های هنری را بر انگیزاند.

توانایی های مربی پرورشی در کار هنر:

1- آشنایی با مسائل هنری

بی تردید اگر کودکان در اولین تجارب خود با مربیانی متخصص و آگاه مواجه شوند،خلاقیت و اعتماد به نفس بیش تری پیدا خواهند کرد.

2- داشتن روحیه شاد و بانشاط

مربی افسرده و بی ذوق نه تنها از هنر بهره ای نخواهد برد، بلکه روحیه ی شاداب بچه ها را کسل خواهد کرد.

3- دقت در رفتار بچه ها

4- برخورداری از خلاقیت و وسعت دید

استفاده از زبان هنر در تربیت

فعالیتهای هنری در مدارس نباید به عنوان یک درس خاص بلکه به عنوان فعالیتهای اساسی در مجموع نظام پرورشی مدرسه مورد توجه قرار بگیرند.

1- دوره دبستان بهترین دوران استفاده از هنر است

در این دوره کودک روح هنری و دید هنری بسیار خوبی دارد گرچه از تکنیک هنری و قدرت اجرایی برخوردار نیست.

2- شناخت و انتخاب واسطه ی مناسب هنری

استفاده از زبان هنر برای تربیت کودکان،از یک سو مستلزم کسب آگاهی های لازم در زمینه ی فعالیت های هنری و از سوی دیگر نیازمند شناخت ویژگیهای رشد کودکان و نوجوانان (روانی،عاطفی،اجتماعی و عقلانی) گزینش واسطه توسط مربی برای انتقال پیام مورد نظر یا ایجاد تربیت خاص،باید به گونه ای باشد که آن واسطه بتواند انتظارات تربیتی را برآورده سازد. (برای بالا بردن تمرکز دانش آموز از نقاشی و برای تقویت کار گروهی از نمایش،تأتراستفاده شود)مربی در ابتدا باید از خود بپرسد که فایده و حاصل تربیتی و آموزشی آن هنر برای دانش آموزان چیست؟و باتوجه به شناخت خود از توانایی دانش آموز واسطه مناسب را به کار گیرد.

3- حفظ مجموعیت هنر،ادبیات و ورزش

مانند بسیاری از آداب،عادات، بازی ها، مراسم و به طور کلی فرهنگ گذشته ی ما

4- تهیه شناسنامه تربیتی به وسیله مربی

تربیت امری مستمر و پیوسته است نه کاری مقطعی و موضعی. جهت هر نوع برنامهم ریزی تربیتی از طریق هنر برای دانش آموزان،مستلزم شناخت روحیات و حالات آن هاست. تا مربی بتواند به واسطه شناخت خویش حسن ها و صفات خوب دانش آموز را تقویت و عیب هایشان را برطرف سازد.و لازمه این امر این است که مربی برای دانش آموزان و یا دست کم دانش آموزان خاص شناسنامه تربیتی فراهم کند. این شناسنامه تکلیف مربی را برای برنامه ریزی تعیین خواهد کرد. با این شناسنامهمربی ارزیابی درستی از فهم ها،استعدادها،ذوق ها،غرایز،عادات، انس ها، توانمندی ها، زمینه های وجودی و علایق دانش آموزان خواهد داشت.

5- ایجاد زمینه انتخاب برای دانش آموز

ارزش تربیتی فعالیت هنری زمانی حاصل می گردد که دانش آموز در انتخاب و ادامه فعالیت ها احساس آزادی کند اگر اجبار در کار باشد دیگر ارزش هنری و خلاقانه خود را از دست خواهد داد.

6- دست نبردن در آثار دانش آموزان

مربی باید مثل باغبان رفتار کند نه مثل یک کوزه گر

7- پرهیز از تقلید در کارهای هنری

8- شادی و تحرک در کلاس های پرورشی

9- تنوع در کلاس ها و کارگاه ها که به موضوع، زمان و کار بستگی دارد

10- ملموس و قابل درک بودن موضوعات کار هنری

11- نمره ندادن به آثار هنری دارای جنبه تربیتی

ارزش حقیقی فعالیتهای هنری که به قصد تربیت انجام می شوند به نتایجی بستگی دارد که در نگرش و رفتار دانش آموزان ایجاد می شود نه محصول کار آنها

12- توجه به اصل شاگرد محوری

13- تشویق به کار گروهی

- ایجاد همبستگی با دیگران – افزایش میزان اعتماد به نفس – نیاز روحی به پذیرفته شدن

14- توجه به آفات فعالیتهای هنری(غرور کاذب_ بی حیایی)

تأثیر هنر نقاشی در تربیت

نقاشی هنری است که در آن کودک، تصویرهای ذهنی خود را از دنیای اطراف به کمک شکل و رنگ نشان می دهد.او آنچه را که که حس می کند یا در خیال خود مجسم می کند روی کاغذ میکشد نه آنچه را که واقعیت دارد.واقعیت مربوط به دنیا ی بزرگسال است.

او آرزو هایش، عواطفش، تمایلاتش، آنچه را که دوست دارد و مایه شادی و لذ تش می شود و هر آنچه را که دوست ندارد و باعث خجالتش می شود ویا باعث انزوا یا مشارکتش می شود ویا ترسهایش را به راحتی در نقاشی نشان می دهد.

نقاشی دریچه ایست بر اندیشه ها و احساسات کودک.حتی بوسیله آن می توان در پی درمان نابسامانی های روان شناختی کودکان برآمد.

اهمیت نقاشی از این جهت است که به حقیقت ذاتی اشیا از کلمات بسیار نزدیک تر است و درک آن برخلاف نوشتن به کوشش و دقت زیادی نیاز ندارد.

ارزشهای تربیتی نقاشی

1- نقاشی، بیان خویشتن

2- نقاشی وسیله ی شناخت روحیات کودک

3- انتقال دریافتها و اطلاعات و تقویت حس کنجکاوی

4- سرگرم کردن کودک و لذت بخشیدن به او

5- پرورش قوه تخیل

6- پرورش خلاقیت

7- توجه به زیبایی ها و درک آنها

8- پرورش عواطف

9- شناخت محیط و فضای زندگی

10- شناخت ارزشها

11- ایجاد ارتباط مؤثر اجتماعی

0
مقدمه
هنر یعنی و جود آدمی. چون هیچ فردی وجود ندارد که با هنر حتی مختصر آمیختگی نداشته باشد و آن را در حواشی زندگی اش ملاحظه ننماید. هنر شکوفایی و کمال استعداد های انسانی است، هنر به انسان آرامش می بخشد، روح کنجکاوی، تحقق و سازندگی را در او بیدار می سازد. فرآیند سازندگی، خلاقیت، تولید و آفرینندگی را در وی بوجود آورده، زندگی اش را قرین خوشبختی و سعادت می نماید، به طور کلی هنر در تمام ابعاد زندگی، مستقیم یا غیر مستقیم نقش دارد.

یکی از هنرها نقاشی است، فرآیند ترسیم (نقاشی)فرآیند پیچیده ای است که طی آن کودک اجزای گوناگونی از تجربه هایش را برای ساختن یک کل معنی دار مورد استفاده قرار می دهد. او در این فرآیند چیزی بیش از یک تصویر را ارائه می دهد، او بخشی از خود را به ما باز می نمایاند، اینکه چگونه فکر می کند، چگونه احساس می کند و چگونه می بیند.

نقاشی راهی است برای کمک کردن به کودک برای سازندگی بهتر با دنیای اطراف و تغییر در الگوهای رفتاری آنان می باشد. همچنین نقاشی در امر شناخت و درمان مشکلات کودکان سازش نایافته و کم توان ذهنی مناسب است. یکی از این مشکلات پرخاشگری است.

هنر درمانی

کودکان عقب مانده ذهنی گروهی از کودکان استثنایی هستند، کودکانی با اختلالات هیجانی و رفتاری. ویژگی های منحصر به فردی که این گونه کودکان ویژه دارند، به شیوه های متعددی ازجمله رفتاری، هیجانی، تحصیلی نمایان می شوند. این کودکان مهارتهای سازگارانه و نیز سازش نایافته ای را مورد استفاده قرار می دهند.

چون این گروه از افراد نمایانگر گروهی از افراد بسیار متفاوت و چالش برانگیز هستند، بنابراین منطقی به نظر می رسد روش هایی که برای کمک به اینگونه افراد مورد استفاده قرار می گیرند نیز متنوع و ویژه باشند.یکی از رویکردهای درمانی که بطور فزآینده ای گسترش پیدا کرده، هنر درمانی است، بررسی ها نشان می دهد کاربرد هنر درمانی به عنوان یک الگوی درمانی بویژه گروه درمانی احتمالا می تواند به این کودکان کمک کند؛ تا به شیوه های مناسب خود را بیان کنند.

هنر درمانی به عنوان یک حرفه، اولین بار در آمریکا در نوشته مارگارت نامبورک (مادر هنردرمانی) تعریف شده است. وی پس از سالها تجربه به عنوان مسئول و آموزگار هنر درمدرسه والدن پی برد بیان آزاد هنرکودکان معرف نوعی کلام نمادین است و نتیجه گیری کرد که بیان خود انگیخته هنر می تواند اساس معالجه های روان درمانی باشد.

منظور از هنر درمانی، پرورش یک هنرمند نیست؛ بلکه ارائه یک فرصت به فرد است تا از راه وسایل گوناگون رنگها، خمیر مجسمه سازی و احساسات، عواطف، نیازها و حتی دانسته های خود را به نحوی که مایل است بیان کند.

یکی از ویژگی های مشترک میان بسیاری ازکودکان کم توان ذهنی، اختلال درتوانمندی های ارتباطی است. به همین دلیل لینچ و چوسا بر اهمیت ادغام هنر درمانی دردرمانهای عادی به دلیل کارایی این روش به عنوان کاتالیزر یا جایگزینی برای گفت و گو درمانی تأکید نموده است.

هنر درمانی به اینگونه کودکان اجازه می دهد تا هیجان های خود را به وسیله یک واسطه بیان کنند که باعث افزایش سازگاری و عزت نفس آنها نیز می شود. این روش همچنین باعث افزایش قابل توجه سطح تحریک کسانی هم می شود که در اغلب موارد منزوی وبی انگیزه بوده اند، ارزش درمانی روش هنر درمانی برای افراد مبتلا به ناتوانایی های شدید و پیچیده، به آرامش و کنترل فشار روانی از راه هنر بستگی دارد.

کودکان با اختلال های هیجانی نیزممکن است از روش هنر درمانی سود جویند، اختلال هیجانی ممکن است شامل افسردگی دوران کودکی، پرخاشگری، اضطراب و پایین بودن عزت نفس باشد.تمام مسایل ممکن است که به احساس تنهایی در کودک منجر شوند. پوند در یک مطالعه، دو کودک کلاس سومی (یک دختر و یک پسر) که در مدرسه دچار مشکل بودند را مورد بررسی قرار داد. کودکان در یک گروه هنر درمانی مهارتهای اجتماعی درون نظام مدرسه مشغول شدند کودکان در گروه، کارهایی را انجام می دادند که چگونگی درک آنان از روابط و همچنین احساسشان درباره روابط درون گروه را آشکار می ساخت. برای تشویق کودکان به بیان احساسات و بازنگری تعامل هایشان با دیگران از نقاشی استفاده شد.

نتایج گروه حاکی از پیشرفت توانایی های کودکان در ظاهر ساختن احساساتشان در مورد خود و دیگران بود.

هنلی هنر درمانی را برای درمان مشکلات رفتاری توصیه می کند. از راه ترسیم رفتار کودک قادر خواهد بود آن را به درستی بررسی کرده و سپس گزینه های دیگری در میان همسالان و مشاوران مورد بحث قرار گیرد. از این گذشته هنر درمانی به کودک اجازه می دهد تا رفتارهای منفی را به سوی یک تعادل مثبت هدایت کند.

به طور کلی هنر:

1. باعث رشد مهارت های کودک برای ابراز عقاید و احساسات به دیگران می شود.

2. می تواند فرصتی را برای کودک فراهم کند تا به وسیله آنچه که پدید می آورد به بیان خویشتن بپردازد.

3. از آنجا که هیچ درست و نادرستی درباره آنچه که پدید آمده وجود ندارد، هنر می تواند برای فرد منشأ کسب موفقیت شود.

نقاشی و اهمیت آن در کودکان عقب مانده ذهنی:

نقاشی از موضوعاتی است که توجه بسیاری از روان شناسان و کسانی را که به نحوی با کودکان سرو کار دارند به خود جلب کرده است. نفوذ در ابعاد وجودی کودک از طریق نقاشی چند صباحی است که توسط متخصصان انجام می گردد. کودک در یک نقاشی شخصیت خود را معرفی می کند و در واقع تمام وجود خویش را به روی صفحه سفید کاغذ می کشاند و به زبان نقاشی می گوید که «من این هستم» این جمله را افرادی که اهل فن هستند به خوبی خواهند فهمید که منظور از «من» و «هستم» در این نقاشی های کودکانه چیست؟ عاطفه، تخیل، رشد ذهنی، رشد جسمی، اجتماعی و رفتاری کودک و هرآنچه که خواسته باشیم از کودک به دست آوریم می توانیم در نقاشی هایش جستجو کنیم.

نقاشی شرایطی را برای کودک فراهم می سازد تا بتواند ابراز وجود کند تاآنچه که در دل آشکار سازد و خواسته ها و آرزوهای خود را بیان کند. با ترسیم کودک احساس هویت و موجودیت خود را به دیگران نشان می دهد و بدینوسیله در محیط پیرامون خود کاوش کرده و من کودکانه اش را مطرح می سازد.

نقاشی نوعی ارتباط روحی است که کودک می تواند با دیگران برقرار کند، بدین ترتیب از نقاشی های کودک به روحیه، تمایلات و شخصیت او پی می برند و این آشنایی ها در هدایت وی مؤثر می باشد. کودک در هنگام کشیدن نقاشی افکار خود را با حرکات، نگاه، قهر و آشتی، بازی و جنجال،سر و صدا و سکوت، انزوا و پرخاشگری بیان می کند.

نقاشی می تواند برای کودک عقب مانده ذهنی مفید باشد و از لحاظ بالینی بهترین روش تشخیص عقب ماندگی ذهنی در کودکان توجه به نقاشی آنها می باشد،نقاشی از نظر بالینی ابزار مهمی برای شناسایی رشد عاطفی این کودکان است.نقاشی در شناخت قوه خلاقانه، مطالعه رفتار، بیان افکار وخواسته ها و تمایلات کودک اهمیت فراوان دارد. رنگ آمیزی و نقاشی، به منزله بهترین ابزار جهت ابراز علایق و عواطف کودک می باشد. کودک عقب مانده ذهنی می تواند احساسات و عواطف، تنفرات و یا علایق خود را در نقاشی نشان دهند.

از نقاشی می توان برای شناخت بهتر این کودکان نیز استفاده کرد. از طریق نقاشی، این کودکان می توانند حرفهایی را که نمی توانند به زبان بیاورند، با قلم و کاغذ بیان کنند. روان شناسان از سالیان گذشته بر این باور بوده اند که نقاشی کودک فرآورده ای ورای جنبه های شناختی و ادراکی _ حرکتی است و احساس ها و عواطف نیز در آفرینش آن دخالت دارند.

برای مثال، اندازه و موقعیت فضایی محتوای نقاشی تحت تأثیر احساسات و عواطف کودک قرار دارد. به نقل از برکیت و همکاران، درکنار اندازه و موقعیت فضایی، رنگ آمیزی و ترجیح رنگ نیز از احساسات کودکان و عواطف آنان تأثیر می پذیرد. برکیت و همکاران دریافتند که کودکان در رنگ آمیزی موضوع هایی مانند آدم، درخت و سگ تفاوت قایل می شوند. کودکان آدم و سگ را جاندار پنداشته و در رنگ آمیزی آنها رنگ های مورد علاقه خودرا برای آدمها و رنگ های کمتر مورد علاقه برای سگ و رنگهایی با کمترین میزان علاقه برای درخت به کار می برند.

از سوی دیگر، کودکان رنگهای مورد علاقه را برای آدمهایی که خوب نشان داده شده اند، استفاده می کنند و رنگهای با کمتر مورد علاقه را برای نقاشی هایی که فکر می کنند موضوع آنها بد هستند بکار می برند. همچنین کودکان رنگ های تیره (مانند مشکی و قهوه ای) را که کمترین میزان علاقه برخوردار بوده اند را برای موضوع های منفی استفاده می کردند.

بنابراین، این یافته تأیید می کند که کودکان در نشان دادن احساسات منفی و عواطف خود از رنگ های تیره استفاده می کنند. این موضوع در تحلیل بالینی نقاشی کودکان اهمیت بسیار دارد.بریکت می گوید احتمالا دلیل انتخاب رنگهای تیره برای جنبه های منفی احساسات، زیر تأثیر تلقین های فرهنگی، رسانه ها و رنگ آمیزی کتاب هاست.

همچنین نقاشی بسیار سودمند است. اسکیف و هیوت دلیل عمده ارجاع کودکان به نقاشی گروهی را با شرح زیر بیان می کند:

1. فرصت بودن در کنار یک گروه نزدیک با فرهنگ کودک باعث تجربه رشد هیجانی می شود، بویژه کسانی که تجربه های خوبی در خانواده و یا کلاس درس نداشته اند.

2. کودکانی که نسبت به بودن در کنار بزرگسالان رغبت نشان نمی دهند، می توانند پس خوراند بیشتری از همسالان دریافت کنند.

3. کودکانی که می ترسند احساسات خصمانه آنها غیر قابل قبول باشد، در گروه نسبت به موقعیت های دو نفری جایگاه بهتری خواهند داشت.

نقاشی و رنگ آمیزی به کودک امکان می دهد که به شیوه ای مفید، تخریبگر و سازنده نقاشی و رنگ آمیزی با انگشت (نقاشی انگشتی) برای کودک یک تجربه لمسی و جنبشی آرامشبخش و لذت آور نقاشی می باشد و اورا ترغیب می کند که به صورت گسترده و با محدودیت کمتر به ابراز احساسات بپردازد.نقاشی انگشتی به کودک امکان می دهد با استفاده از رنگ تصویرهایی خلق کند و در صورت تمایل آنها را با رنگ بیشتر تغییر دهد، بپوشاند و یا پاک کند. گاهی اوقات، قبل از اینکه کودک نقاشی با قلم مو را آغاز کند، می تواند از نقاشی با انگشت بعنوان یک تمرین مقدماتی استفاده کرد. وسایلی چون نقاشی و رنگ آمیزی، کودک را به آزمایش و بازی ترغیب می کند و به هنگام استفاده از آنها بخاطر داشته باشیم که کودکان از سطح مهارت متفاوتی برخوداراند که وابسته به سن و رشد آنهاست.مشاور باید از سطح مهارتی مناسب با رشد آگاهی داشته باشد، به نحوی که عملکرد کودک را به غلط، نابهنجار تعبیر نکندو هنگام استفاده درمانی از این وسیله حداکثر بهره را بدست آورد.

در همین زمینه، ابتدا کودکان خردسالی را که کمتر از چهار سال دارند، بررسی می کنیم. برای این کودکان خط خطی کردن و تجربه ی شیوه های جدید نقاشی کردن کاری بهنجار و مناسب است. آنها رنگ هایی را به کار می برند که مطابق با رنگ واقعی اشیاء نیست , زیرا اغلب درپاسخ به احساسات هیجانی شان از رنگ استفاده می کنند. اگرچه مشاور نتواند معنی نقاشی یا خط خطی کردن های کودک را درک کند، ولی کودک می داند که آنها چه چیزی را نشان می دهند. بچه های خوش صحبت معمولا هنگام نقاشی کردن، می توانند درباره آنچه ترسیم می کنند، صحبت کنند و گاهی نیز وقتی از آنان درمورد آنچه که ترسیم کرده اند سؤال می شود، ممکن است معنی نقاشی را تغییر دهند. برای مثال ممکن است ابتدا آن را یک مرد بنامند، سپس بگویند یک بچه است که دارد بازی می کند.

همزمان با رشد کودک بین سنین چهار تا شش سالگی اغلب کودکان نقاشی خود را چیز ارزشمندی می بینند که ساخته دست خودشان است و ممکن است بخواهند آنرا برای خود نگه دارند یا به کسی هدیه بدهند.

در سنین پنج تا هفت سالگی شکلهای انسانی بصورت غیر انسانی ترسیم می شوند. برای مثال ممکن است کودک فردی را ترسیم کند که دارای دست های درازی است، به نحوی که هیچ تناسبی با کل شکل ندارد. در هفت یا هشت سالگی ممکن است کودک تصویرهایی را در پایین کاغذ ترسیم نماید و چیزهای دیگری از قبیل پرندگان، خورشید و توده های ابر را در اطراف آنها نقاشی کند. این سنین، رنگ به طور واقع گرایانه ای بکار می رود. با وجود این، چه بسا کودک تصویر هایی را مانند عکس های اشعه ایکس ترسیم کند. برای مثال برای ترسیم خانه اگر داخل و خارج خانه برایش مهم باشند، دو قسمت را رسم می کنند و یا قسمت هایی از بدن که زیر لباس هستند یا اشخاصی که در پشت دیوار بوده و قابل مشاهده نیستند و به وضوح نشان داده می شوند.

از 8 سالگی به بعد، معنی نمادها پیچیده تر می شوند و نقاشی ها تفاوت های فردی کودکان در زمینه ی نیازها و مسایل را منعکس می سازند. در این سن گرایش به جزئیات الگوها کم کم آشکار می شود، برای مثال دختران لباس ها را خیلی ماهرانه ترسیم می کنند و پسرها طرح های ماهرانه ای از موشکها یا هواپیماها را می کشند.

در سنین 9 تا 11 سالگی، کودکان اشیاء را آن طور که می بینند ترسیم می کنند و نقاشی ها واقعی تر بنظر می رسند. در اینجا لازم است یاد آوری کنیم که نقاشی های کودکان کم توان ذهنی به علت ضعف آنها در توانایی های یادگیری، استدلال،حافظه و سازگاری با محیط، با نقاشی کودکانی که از نظر سنی از آنان کوچکتر هستند، برابر می باشد.

نقاشی بیش از اینکه در تشخیص اختلال های روحی بزرگسالان مفید می باشد، در امر شناخت و درمان مشکل کودکان سازش نایافته و کم توان ذهنی مناسب است.

موریشیما مشاهده کرد که لذت درونی در انجام کارهای هنری برای این کودکان مهمتر از تقویت های بیرونی بود و این خود با نیازهای انگیزشی در جهان خصوصی کودک تکیه دارد.

گارتر و میلر در یک برنامه تجربی که برای 8 کودک 7 تا 11 سال با دو خط پایه طراحی کردند، به تحقیق در مورد این فرض پرداختند که فعالیت های هنری قادرند رشد آگاهی ادراکی و مهارتهای دستی را افزایش دهند و می توانند راه مؤثری برای پیشرفت ادراک و فعالیت های حرکتی کودکان دارای ناتوانی یادگیری باشند. نتیجه برنامه شش هفته آنان که به وسیله آزمون فراستیک اندازگیری شد، تفاوت آماری معنی داری را نشان داد.

جین کاریگان پس از سفر به سوئیس و مشاهده برنامه های کارگاههای حمایتی آنان برای افراد کم توان در مقاله ای نوشت «در سوئیس به جای برنامه های تغییر رفتار برای افراد کم توان ذهنی از نقاشی درمانی استفاده می شود. زیرا نقاشی درمانی نتنها فرصت هایی برای بیان خود پدید می آورد، بلکه فضایی برای مورد پذیرش قرار گرفتن و حمایت شدن به وجود می آورد که به رشد شناختی و افزایش خلاقیت آنان کمک کرده وعدم وابستگی را در آنهابیشتر می کند.

به علت تأثیر های زیان آور پرخاشگری بر فرآیند رشد کودکان، پرخاشگری در دوره کودکی یکی از مشکلات سازگاری بوده که در دهه های گذشته در سطح وسیعی مورد مطالعه قرار گرفته است.

ریس گزارش کرده است که در یک نمونه 205 نفری از افرادی در سطوح مختلف کم توان ذهنی، پرخاشگری به عنوان عمده ترین مشکلات 18 تا 25 درصد افراد به شمار می رفت که یکی از موانع اساسی برای توانبخشی آنان بوده و سبب محدودیت در تعامل های اجتماعی آنها می شد. بنابرای ارائه راهبردها و برنامه های آموزشی و توانبخشی را ارتقاء می بخشد.

نوری در یک پژوهش تجربی که در مورد دو گروه 30 نفری از دانش آموزان کم توان ذهنی دارای رفتارهای پرخاشگرانه انجام داد، نقاشی درمانی را در طی 12 جلسه در گروه آزمایشی به کار گرفت. بررسی های آماری به عمل آمده نشانگر تفاوت آماری معنا دار در کاهش میزان پرخاشگری دانش آموزان گروههای آزمایشی نسبت به گروه کنترل بود.

پرخاشگری و عوامل مؤثر بر آن:

اکثر افراد به شیوه ای سازمان یافته عمل می کنند، اما تفاوت های گسترده ای در انواع سازمان دهی رفتاری در افراد وجود دارد بنظر می رسد که گروهی از مردم در اکثر اوقات به طور سازنده و کار آمد عمل می کنند. کوشش های سازگارانه آنان واقع بینانه، از لحاظ اجتماعی بارور و از لحاظ شخصی ارضا کننده است، در حالی که افراد دیگر فقط تا حدودی دارای شیوه های مؤثر در رویارویی با مسایل هستند و به جای صرف انرژی در حل فعالانه مشکل به استفاده از میکانیسم ها و رفتارهای دفاعی می پردازند.

اختلال های رفتاری، طبقه دیگری از رفتار کودکان و نوجوانانی که رفتارشان به این طریق طبقه بندی می شود، از میزان شرارت و شیطنتی که ویژگی گروه سنی آنهاست پا را فراتر می گذارند و یا قوانین عمده اجتماعی را خدشه دار می کنند. گاهی بسیاری از کودکان و نوجوانان از نظر هیجانی نیز با مشکل روبه رو هستند و در معرض افسرده شدن قرار دارند.

این کودکان به بیش جنبشی، تکانشی بودن، پرخاشگری و اضطراب گرایش دارند. سازگاری با موقعیت ها و فعالیت های تازه برای انها دشوار است. معمولا گستره دقت آنان بسیار محدود است و به پاداش آنی نیازمند می باشند. پرخاشگری در تعلیم و تربیت از نظر سازگاری فردی و اجتماعی بسیار حائز اهمیت است.

وستا، هایت و میلر، پرخاشگری را رفتاری می نامند که با قصد آسیب رساندن به شخص یااموال اعمال می شود و از نظر اجتماعی نیز نامطلوب است. پرخاشگری در برگیرنده تظاهرات مختلفی مانند پرخاشگری کلامی، تهدید، درگیری های فیزیکی، دزدی، تجاوز و قتل است.

به نظر می رسد که برای توجیه رفتار پرخاشگرانه دو عامل انگیزه و تلاش برای ترساندن و آسیب رساندن به دیگران لازم و ملزوم یکدیگرند.

عوامل متعددی بر افزایش پرخاشگری مؤثراند: یکی از این عوامل تأثیر عوامل فرهنگی و خرده فرهنگی بر پرخاشگری است. یکی دیگر از منابع مؤثر الگوبرداری پرخاشگرانه برای کودکان، رفتارهای پرخاشگرانه ای که از تلویزیون پخش می شود.

الگوهای خانواده و روابط بین همسالان نیز در رشد پرخاشگری نقش کلیدی دارد.اکثر پژوهشگران بر این عقیده اند که ترد همسالان باافزایش پرخاشگری رابطه مثبتی دارد و همچنین باعث کاهش مهارتهای اجتماعی و تحصیلی در سالهای اول دبستان می شود.

روش کاهش یا درمان پرخاشگری:

پژوهش ها نشان داده است روش های متعددی برای درمان مشکلات هیجانی و رفتاری به ویژه پرخاشگری وجود دارد. فروید معتقد است که پالایش می تواند خشم افراد را برای مدت زمان کوتاهی کاهش دهد.

همچنین بر مبنای نظریه رفتارگرایی، والدین و مربیان می توانند از طریق شناخت تقویت کننده ها سپس حذف آنها پرخاشگری را کاهش دهند.

تقویت برخی از هیجانهاو احساس ها و رفتارهای ناهمساز با خشم و پرخاشگری نیز یکی از روشهای کنترل پرخاشگری است. به عنوان مثال شخص را وادار کنیم تا لبخند بزند.

راهبرد دیگر، ایجاد وقفه است که در آن بزرگسال، فرد پرخاشگر را از شرایط تقویت کننده پرخاشگری جدا می کند. (برای مثال فرستادن به اتاق دیگر تا زمانی که به طور مناسبی رفتار کند.)

پاترسون به نقل از شفر، یکی دیگر از روش های کنترل پرخاشگری را آموزش والدین کودکان پرخاشگر می داند. هارتاپ به نقل از چالموز وتاونسند معتقد است که مهارت های اجتماعی مؤثر می تواند تکانه های پرخاشگری را کنترل کند. نظریه های معاصر نیز حاکی از آن است که بین رفتار نوع دوستانه، درک دیدگاه و همدلی رابطه وجود دارد.

درک دیدگاه دیگران بر افزایش توانایی حل مسایل بین فردی و کاهش پرخاشگری جوانان بزهکار مفید بوده است. اغلب کودکان برای رسیدن به اهداف خود از راه حلهای مطلوب اجتماعی بهره می گیرند. در حالی که کودکان پرخاشگر در تعامل با همسالانشان کمتر از شیوه های جامعه پسندانه استفاده می کنند.

دانش آموزان پرخاشگر ممکن است راهنمایی های اجتماعی را اشتباه تفسیر کنند و تمایلهای خشونت آمیز را بویژه طی دوره فشار روانی به دیگران نسبت دهند. کمبود مهارت های اجتماعی در این دانش آموزان اغلب به کنترل ضعیف تکانه ها، تحمل اندک ناکامی، توانایی محدود برای تعمیم پاسخ های متناوب، فشار روانی و بینش ضعیف نسبت به احساس های خود و دیگران مربوط می شود.

بنابراین آموزش اجتماعی کردن می تواند در کاهش رفتارهای پرخاشگرانه مؤثر باشد. چگونگی اندیشه ما دربرابر شرایط نیزمی تواند بر نوع عملکردمان تأثیر بگذارد. به همین دلیل یکی از روش های مدیریت پرخاشگری،آموزش استنباط صحیح و واقع بینانه از انگیزه رفتارهای مبهم است.

کاهش پرخاشگری و پیشگیری از آسیب های ناشی از آن از اهمیت خاصی برخوردار است، بویژه اگر برای کاهش پرخاشگری از آن دسته از روشهای درمانی مانند نقاشی استفاده شود که برای تمام خانواده ها قابل دسترسی باشد.

پس چنانچه بپذیریم برخی از مسایل کودکان با مشکلات عاطفی و رفتاری ناشی از ضعف آگاهی وعدم استفاده از مهارتهای اجتماعی، الگوی کلامی صحیح، رفتارهای جامعه پسندانه، مهارت های ارتباطی و دوست یابی، مسئولیت پذیری رفتارها و... باشد، پس آموزش این مهارتها به این کودکان ممکن است تاحدی از بروز این مشکلات پیشگیری کند. ارائه این راهبردها به طور غیر مستقیم به این گروه کودکان می تواند مؤثر باشد.

نتیجه گیری

نقاشی و تأثیر آن در کاهش پرخاشگری

با توجه به مواردی که در مورد نقاشی و اهمیت آن توضیح داده شد، می توان از نقاشی برای رفع بسیاری از مشکلات عاطفی و روانی کودکان و کاهش قابل ملاحظه بسیاری از رفتارهای ناسازگارانه و نابهنجار استفاده کرد.

یکی از این رفتارهای نابهنجار پرخاشگری است که مسلما ریشه در عواطف، روحیات و احساسات کودک دارد.نقاشی یکی از روشهای بسیار مفیدی است که می تواند ما را در کاهش این رفتار کمک کند.

راهبردهای غیر مستقیم برای کاهش پرخاشگری

1. انجام نقاشی گروهی: نقاشی گروهی روی یک سطح می تواند باعث دوری از تفاوت های فردی شده و راهی باشد که گروه بتواند با احساسات مشترک، هم در سطح هوشیار و هم ناهشیار، درباره ی یک موضوع مشترک کار کند. همچنین در نقاشی گروهی، افرادی را که همانند خود هستند می بینند و به این ترتیب فضای محیطی آنان آرام تر و پذیراتر می شود.

کودک پرخاشگر چون اعتماد به نفس پایین دارد،نقاشی گروهی باعث می شود وی به ارزش خود پی برده و درجمع دوستان مورد توجه قرار گرفته و می تواند حرفی برای گفتن داشته باشد. همچنین در نقاشی کشیدن های گروهی، کودک پرخاشگر دیگر مجبور نیست باریک بینی ها و تحقیرهای دیگران را تحمل کند و مشکل آنان به رویشان آورده نمی شود. و در چنین فضایی او می تواند خود را ابراز کند و عزت نفس خود را افزایش دهد. با بالا رفتن عزت نفس کودک پرخاشگر می تواند به گونه ای خلاق با مشکلات کنار بیاید. در همین نقاشی های گروهی کودک، با سلیقه، عقاید و رفتارهای دانش آموزان دیگر آشنا می شود و می تواند بسیاری از رفتارهای مطلوب دیگران را یاد بگیرد. از آنجا که دانش آموزان پرخاشگر بعلت همین رفتار بد، کمتر مورد توجه دیگران است و معمولا از جمع وگروه طرد می شود، از طریق نقاشی گروهی می تواند بسیاری از روابط اجتماعی را یاد بگیرد و هنگامی که به لذت در جمع بودن پی ببرد، درکاهش رفتار نامطلوب خود تلاش بیشتری می کند.

2. ابراز خشم بالحن آرام: کودک پرخاشگر با استفاده از نقاشی و رنگ آمیزی می تواند خشم و نفرت و احساسات خود را نسبت به معلم و والدین و همسالانش برون فکنی کند. برای مثال ممکن است با خط خطی کردن تصویری که او را عصبانی کرده آن را خراب کند و حتی می تواند با پاره کردن و درو انداختن آن، به کلی آن را از بین ببرد.

بنابراین یک معلم خوب باید دانش آموزان را به کشیدن نقاشی تشویق کند و رنگها و تمام وسایل لازم برای نقاشی را در اختیار آنها قرار دهد.

موضوع نقاشی را آزاد بگذارد تا دانش آموزان با انتخاب موضوع دلخواه، به بیان خواسته ها، آرزوها و احساسات خود بپردازند. همین تشویق کودک به کشیدن نقاشی باعث می شود تا کودک پرخاشگر کمتر از موارد دیگری مانند آزار و اذیت دوستان، دعوا کردن با دیگران و... برای کاهش پرخاشگری خود و صرف انرژی فعالانه خود استفاده کند.

معلم همچنین باید در پایان نقاشی کودک از وی بخواهد تا نقاشی خود را تعبیر و تفسیر کند و علت کشیدن اشکال مختلف،اشخاص و بکاربردن رنگهای مختلف را در آنها جویا شود. کودک را واردا کند آنچه را که باعث عصبانی شدن یا پرخاشگری او شده را بیان کند و از این طریق معلم هم می تواند عواملی را که باعث پرخاشگری او شده راجستجو کند وهم به حل آن مسایل از طریق رسیدگی به عوامل آن بپردازد. مثلا ممکن است پرخاشگری دانش آموز از خانواده او نشأت گرفته باشد یاعواملی مانند تحقیر شدن توسط همکلاسی ها یا خود کم بینی، عدم اعتماد به نفس، کمبود مهر و محبت از خانواده، معلم و به طور کلی اطرافیان، فقر و تنگ دستی و... باعث پرخاشگری دانش آموز شده باشد که مطوئنا این مسایل در نقاشی کودکان خود را نمایان می سازد. لذا یک معلم ومربی کارآزموده از این طریق می تواند راههای مختلفی را در پیش بگیرد تا مشکلات دانش آموز حل شده و در نتیجه به کاهش پرخاشگری او منجر شود. استفاده از کلاس های آموزش خانواده و ارتباط مستمر خانواده و مدرسه، تلاشهای مشابه و کمک های خود معلم می تواند در این راه مؤثر باشد.

می توانیم کودک را بعد از کشیدن نقاشی اش یاری کنیم تا آنچه را که کشیده مانند قصه یا داستان تعریف کند و بابیان آنچه که کشیده رفتارهای مطلوب را تقویت و رفتارهای نامطلوب او را کاهش دهیم بنحوی که به جای سرزنش ها و اوامر مستقیم به دانش آموز، از طریق نقاشی او این رفتار ها را در او ایجاد یا کم کنیم. دانش آموز پرخاشگر معمولا در این زمان به آرامش بیشتری رسیده و به این نتیجه می رسد که برای هر مسئله ای راه حلی وجوددارد، می توان بعضی از رفتارهای بد دیگران را نادیده گرفت و یا هر رفتاری که دیگران انجام می دهند بدنیست و نباید دیدمنفی نسبت به دیگران داشته باشد و یا در مورد خانواده اوو وظایفی که او در برابر خانواده اش داردو در واقع این روش، راه حل بسیار مناسبی است.

در آخر باید بگویم که معلم و اطرافیان در حین به کار بردن روشهای بالا برای کاهش پرخاشگری بسیار دقت کرده و از تشویق بسیار استفاده کنند.

پیشنهادات

1. معلمان به زنگ نقاشی اهمیت داده و از آن به نفع دانش آموز استفاده کنند.

2. برای کشیدن نقاشی، وسایل مختلف مانند: مداد، مداد رنگی، ماژیک، پاستل، آبرنگ و... را در اختیار کودکان قرار دهند.

3. در جلسه اول روش کار با هریک از مواد را به بچه آموزش دهندو کودک را در انتخاب وسیله ی مناسب برای رنگ آمیزی آزاد بگذارند.

4. موضوع نقاشی آزاد باشد تا هر یک از بچه ها بتوانند با انتخاب موضوع دلخواه، به بیان آرزوها و خواسته های خود بپردازند.

5. در پایان هر جلسه از بچه بخواهند در مورد داستان نقاشی خود توضیح دهند. و در صورت لزوم، زمانی که کودک به نکته ای درمورد احساساتش اشاره می کند با جمله هایی به وی پس خوراند داده و او را ترغیب کنند تا در مورد آن بیشتر توضیح دهد تا بدین ترتیب علت پرخاشگری او را جویا شوند.

6. بهتر است از نقاشی گروهی استفاده کنند و گروههای که انتخاب می کنند بین 4 تا 6 نفر بوده و تفاوت سنی کودکان در هر گروه زیاد نباشد و تفاوت های فردی را در نظر بگیرند.

7. جلساتی را با والدین کودکان پرخاشگر برگزار کنند و از آنها بخواهند تا وسایل نقاشی را در اختیار کودک خودقرار دهند تا احساسات و هیجانات خود را در نقاشی نشان دهند و کمتر از راههای منفی دیگر برای ابراز خشم خود استفاده کنند.
0
شهر همچون پیکری زنده است که در آن جسم و کالبد در کنار روح و جان در هم می‌آمیزد تا زندگی و حیات اجتماعی ساکنان در آن جریان یابد. به عبارت دیگر شهر ترکیبی است از ظرف و مظروف. ساختمان‌ها و هر آنچه فیزیک و کالبد است بسان ظرفی است که مظروف انسان‌ها و کنش‌های اجتماعی در آن به تکامل و تعامل می‌رسند.پرداختن به جسم و کالبد و طراحی مطلوب بناها و ساختمان‌ها و فضاها، آسایش جسم را به دنبال خواهد داشت و وجود آسایش جسمانی که در کنار زندگی اجتماعی در محیطی جذاب و توام با ویژگی‌های زیبایی‌شناسانه درآمیخته باشد، خودبه‌خود آرامش روح را به دنبال خواهد داشت.
بنابراین پرداختن به یکی و غفلت از دیگری، همچون ساختن پیکری است بدون آنکه به روح زندگی در آن اندیشه شده باشد. از سوی دیگر، پرداختن به زندگی و حیات بدون توجه به فیزیک و کالبد نیز ادامه حیات اجتماعی را به مخاطره می‌اندازد، این دو عنصر در کنار هم و مکمل یکدیگرند. انسان برای دستیابی به زندگی بهتر، هنر خود را به کار می‌گیرد و شهر را خلق می‌کند؛ جایی برای زیست اجتماعی همراه با آرامش، آسایش و داشتن تعامل انسانی سالم.
هنر از جنس روح است و با روان انسان‌ها پیوندی دیرینه دارد، چون با ارزش‌ها، فرهنگ‌ها، آداب، سنن، آرزوها و خواست‌های انسانی درمی‌آمیزد. در چنین ترکیبی به آنها رنگ و بوی انسانی و فرهنگی می‌دهد و با جاری شدن در حیات اجتماعی، زندگی را غنا بخشیده و بر همبستگی و وفاق اجتماعی می‌افزاید. به این ترتیب هنر هم در عرصه کالبد و فیزیک شهر ایفاگر نقش است و هم در عرصه حیات و زندگی اجتماعی در آن.
●‌ هنر پویا، بنای ایستا
ساختمان، بنا، فضاهای شهری و به عبارت دیگر معماری و طراحی شهری و در کل فیزیک و کالبد شهر با هنر و به‌ویژه هنرهایی چون نقاشی و تندیسگری ارتباط دیرینه‌ای دارد. این تاثیر به‌گونه‌ای است که گاه به یک اثر معماری یا یک طرح شهری به مثابه یک اثر هنری نگریسته شده است. درباره تاثیر هنر بر معماری و شهرسازی، مطالب فراوانی نوشته شده است. برخی معتقدند خلا‌قیت، ابداع و نوآوری انسان ابتدا در آثار هنری تجلی یافته و به مرور زمان در معماری و شهرسازی نفوذ کرده است.
برخی از صاحب‌نظران علت آن تقدم و این تاخر را به ویژگی‌ها و ماهیت یک اثر معماری نسبت می‌دهند. اینان معتقدند آثار معماری و شهرسازی به دلیل اینکه ایستا و حجیم و به زمین وابسته هستند، دیرتر دچار تغییر و تحول می‌شوند. از طرف دیگر برای تغییر در ساختمان و شهر باید به تمهیدات مالی آن نیز اندیشید و این خود عامل دیگری است که از ایجاد تغییرات سریع و پی‌درپی در معماری و شهرسازی جلوگیری می‌کند. به عقیده این صاحب‌نظران، همواره تغییرات از نقاشی و تندیسگری شروع شده و در آثار معماری و شهرسازی تجلی یافته است.
برخی از معماران و شهرسازان ضمن بیان ویژگی‌های بصری، به عوامل سازنده سیمای شهر می‌پردازند و عواملی چون راه، لبه، گره، نشانه و محله را به‌عنوان عوامل سازنده سیمای شهری بیان می‌کنند. همچنین عواملی مانند معنای اجتماعی یک قسمت از شهر، نقش و وظیفه آن، سابقه تاریخی یا حتی نام آن را بر نمایانی شهر و بر تصویری که افراد از شهر در ذهن خود ایجاد می‌کنند، موثر می‌دانند. پس پرداختن به فرم می‌تواند برای دستیابی به تصورات ذهنی ساکنان یک شهر از اهمیت خاصی برخوردار باشد. برای ایجاد تغییر و تاثیر در فرم شهر، هنر می‌تواند به مثابه ابزاری کارآمد به خدمت گرفته شود و فرم را شکل دهد تا شهر به گونه‌ای زیبا جلوه کند. شاید بتوان گفت کاربرد هنر در فرآیند شکل‌گیری کالبد یکی از دلا‌یلی است که مکان و کالبدی زیبا و فرح‌بخش به نظر آید و کالبد دیگری غیرزیبا و آزاردهنده جلوه کند. شاید با این استدلا‌ل بتوان به این سوال اساسی پاسخ داد که چگونه است حضور در برخی از فضاهای شهری (برای مثال میدان نقش جهان اصفهان) توام با احساس لذت و آرامش است و حضور در فضایی دیگر خسته‌کننده است. در آن احساس غرور، لذت و آرامش می‌کنیم و در دیگری احساس کسالت، ناآرامی‌ و تلا‌طم. آیا کالبدی که در میدان نقش جهان هنرمندانه توسط آفریننده‌ای خلا‌ق و با ذوق بر زمین نقش بسته بر این حس دامن نمی‌زند؟ هنرمندی که مبتکرانه از اصول و قواعد هنر (توازن، تقارن، تناسب، هماهنگی و تنوع) در تمامی ‌زمینه‌ها کمک می‌گیرد و به ابداع اثر هنری بی‌بدیل می‌رسد.
نحوه استقرار بافت‌های شهری، شکل و فرم فضاهای شهری، میادین، پارک‌ها، نماهای بیرونی کوچه‌ها، خیابان‌ها، ساختمان‌ها، طراحی علا‌ئم شهری، طراحی شبکه‌های ارتباطی، طراحی ایستگاه‌ها (مترو- اتوبوس) و بالا‌خره گرافیک شهری (عنصر تبلیغات و ارتباط تصویری در شهر)، همه و همه، در قالب هنر و فعالیت‌های هنری قابل طرح و بررسی است، هنر با ساخت و فیزیک شهر ارتباط دارد و بی‌توجهی به هنر از عوامل مهم ایجاد ناهنجاری بصری در سطح شهرها است.
باید خاطرنشان شد وجود فیزیک و کالبد نامناسب و ناهنجار در ایجاد ناهنجاری‌های رفتاری در میان افراد جامعه نقش مهمی‌ دارد، زیرا فضا و محیط بر رفتار ساکنان خود تاثیر می‌گذارد، محیط و کالبد برخی الگوهای رفتاری و نقش‌های اجتماعی نوین را به ساکنان خود تحمیل می‌کند و برخی رفتارهای موجود را تقویت و برخی دیگر را تضعیف می‌کند.
● هنر در عرصه زندگی و حیات اجتماعی شهر
تاثیر هنر بر زندگی و حیات شهری چگونه است؟ کجاست که هنر در زندگی جمعی انسان‌ها نمود می‌یابد؟ ارتباط هنر با جامعه، ارتباطی دوسویه است؛ از یک سو جامعه بر هنر تاثیر می‌گذارد و از سوی دیگر هنر بر جامعه. جدل متداول امروزی تحت سرفصل <سنت و مدرنیته> آیینه چنین ارتباطی است. تمام حرف طرفین جدل این است که مدرنیته محصول و درخور جوامعی است که تطوری ویژه خود را طی کرده‌اند و در مرحله‌ای از تاریخ تطورشان رسیده‌اند به مدرنیته. اگر جامعه و کشوری این مراحل را طی نکرده است، مدرنیته در آن فلسفه و ایده‌ای بیگانه و وصله‌ای است. از سوی دیگر، هنر و اندیشه می‌تواند جلوتر از صورت‌بندی‌های اجتماعی حرکت کند و خود وسیله‌ای شود برای تغییرات مثبت اجتماعی. این امر به‌ویژه در معماری و شهرسازی صادق است. معماران و شهرسازان می‌توانند و باید مبانی نظری روزآمد را جذب و اشاعه دهند. ‌
در عرصه شهرسازی، مبانی نظری بسیار جدیدی مطرح است که از یک طرف منتج از نیازهای انسان متعالی امروزی است، از طرف دیگر برای تعالی او می‌کوشد. شهرسازی دیگر به معنی شارع‌بندی و منطقه‌بندی نیست. شهر، فقط شبکه‌ای از کوچه و خیابان با خانه‌ها و ساختمان‌هایی در آن نیست. شهر از نظر کالبدی یک تندیس بزرگ است که روحی انسانی و متعالی در آن جریان دارد. تک‌تک اجزای شهر، امروزه، اجزایی از اندامی ‌ارگانیک به‌شمار می‌رود که در تعاملی چندلا‌یه با بقیه اعضا است. ‌
● نگاه نوین به شهر
امروزه تقسیم‌بندی‌های حتی دو، سه دهه پیش هم منسوخ شده است. تقسیم کردن شهر به زون‌های مسکونی، اداری و تجاری و صنعتی، منسوخ شده است. چه بسا می‌شود شهر را دور یک کارخانه ساخت و کارخانه را قلب شهر قرار داد. امروزه تسلط فلسفه <سواره‌محور> ازبین رفته و شهرها به سوی پیاده‌محوری و رابطه‌سازی و رابطه‌پذیری می‌روند. اندیشه مکانیکی تقسیم شهر به کالبد و روح (ساختمان و معماری) منسوخ شده است. شما حق ندارید شهر را بدون تزئین، بدون حیات سبز، بدون ریه‌های فرهنگی و هنری تجسم کنید. <معماری شادمانی> بخشی از معماری شهر است. تعریف فردوسی از خانه را می‌توان به شهر هم ساری کرد. شهر یعنی <همی‌ جای شادی و آرام و مهر.>
شهرساز امروز، با عنایت به این اصول است که فلسفه هنری خود را تبیین می‌کند. روزگاری، همه اعتقاد هیرن را داشتند که هنر در پی نوعی نیاز به انتقال اطلا‌عات و دانسته‌های آدمی ‌به منصه ظهور رسیده است. اما امروزه عده‌ای از اندیشمندان همچون لا‌لو با یکپارچه کردن نظرات خود بر اساس نظرات اسپنسر و شیلر که هنر را فعالیتی بازیگوشانه و سرگرم‌کننده می‌خواند به بیان این نظریه می‌پردازند که هنر نوعی بازی است و لا‌زمه این بازی اجتماعی بودن آن است، پس هنر نوعی بازی اجتماعی است. <وینکا دبلدام>، زن هنرمند و معمار آمریکایی (هلندی‌تبار) هم یکی از جسورترین معماران امروز است که معماری را یک بازی می‌داند؛ بازی‌ای که حاصلش باید شادابی، تازگی، آرامش و زیبایی باشد. بازی، قواعدی دارد. هنر بازی‌ای است که به‌وسیله جامعه تنظیم می‌شود. این بازی می‌تواند عامل همبستگی اجتماعی شود. پیاژه در تحقیقات خود نشان داده که بازی نوعی تمرین برای پیوندهای اجتماعی است. ‌
هنر نیز همچون یک بازی جمعی می‌تواند نوعی تمرین زندگی اجتماعی باشد و در کنار آن کارکرد دیگری را نیز برعهده داشته باشد مثلا‌ گریزگاهی به بیرون از واقعیت و فرار از چنگال اجبارهای اجتماعی که به ما فشار وارد می‌کنند، رهایی از برخی کنش‌های مزاحم ضداجتماعی. البته این بدان معنا نیست که هنر در ضدیت با جامعه است بلکه این یعنی هنر در خدمت جامعه چرا که به تنش‌های ناخودآگاه هدف می‌بخشد. در این نظریه، هنر بازی‌ای جمعی است که مقصدی اجتماعی پیدا می‌کند، وسیله‌ای است برای رسیدن به هدف جمعی. هنر زبانی سمبلیک است که معنایی جامعه‌شناختی دارد و در شکل‌گیری و تکامل آن نیز عوامل مختلفی دخیلند؛ عواملی که در درون زندگی اجتماعی و محیط آنها قرار گرفته‌اند. هنر مواد و مصالح خود را از طبیعت می‌گیرد و زندگی خود را آغاز می‌کند ولیکن برای بقای خود به جامعه نیاز دارد، در جامعه شخصیت می‌یابد و ادامه پیدا می‌کند و وسیله‌ای می‌شود برای بیان ویژگی‌های جامعه‌شناختی جامعه خود.
● شهر، مثل یک تندیس
نمود هنر و زندگی هنری در شهر، به دو گونه است؛ نخست اینکه شهر و کالبد معماری آن می‌تواند و باید اثری هنری باشد. دوم اینکه شهر محلی است برای بروز و نمایش آثار و گرایش‌های هنری. پرودن چاره دردهای اجتماعی آدمیان هجران‌زده از زندگی صنعتی شهری را پرورش روح و جان آنان می‌داند. او وظیفه پرورش روح انسان‌ها را به هنر محول می‌کند. پرداختن به هنر در زمینه‌های مختلف آن، همچون برگزاری مراسم هنرهای نمایشی در سطح شهر، ایجاد گالری‌ها و نگارخانه‌هایی برای عرضه آثار هنری، پرداختن هنرمندانه به فرم فضاهای شهری، همه و همه، موجب ارتقای زندگی اجتماعی شده و وفاق و همبستگی جمعی را افزایش می‌دهد و از سوی دیگر محیطی جذاب و آرام را برای ساکنان آن پدید می‌آورد.
در طراحی نشانه‌های شهری، مبلمان شهری همچون ایستگاه‌های اتوبوس، فضاهای توقفگاهی در مسیرهای پیاده، کف و بر خیابان‌ها، مسیل‌ها و کنارگذر خیابان‌ها هنر نقش مهمی ‌دارد. تلا‌ش عمومی ‌باید بر این باشد که شهر از اغتشاش بصری خارج شود و به پاکیزگی هنرمندانه برسد. عدم نظم و آرامش هنرمندانه در سیما و مبلمان شهری، مثل سریال‌های کم‌ارزش تلویزیونی هستند که تمام روابط بین آدم‌ها در آنها در حد مچ‌گیری‌ها، دادزدن‌ها، خاله‌زنکی‌ها و دغلبازی خلا‌صه می‌شود و نشانی از آدم‌ها و خانواده‌های فرهیخته که آرام حرف می‌زنند و لبخند بر لب دارند نیست. شهر هم اینچنین داستانی دارد. شلختگی سیمای شهر، هم در بعد کلا‌ن خط آسمان و احجام آن و هم در سطح ملموس‌تر واقع در منظر عابر پیاده، سبب گسست‌های رفتاری و زمختی عصبی مردم می‌شود. این عوامل، در حقیقت عوامل پنهان تربیتی شهر هستند.
روزنامه اعتماد ملی
0

مقدمه

تلاش مهم در نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران که نگهبان بر رشد ابعاد از رفتار و منش دانش آموزان است. که نسلی معتقد به دین مبین اسلام و برخوردار از سجایا و فضایل اخلاقی بسیار در تلاش می نماید دانش آموزان را از رشد اجتماعی و سلامت روانی و بدنی برخوردار باشند و در فعالیتهای مدرسه و آموزش و پرورش نقش هنر را نمی توان نادیده گرفت. باید به شکوفایی استعدادها ایجاد مهارتها و پرورش انسانهای فعال و کار آموز توجه کند که بتواند در کنار هنر این استعداد فطری و خدایی را در این نظام به رشد برساند.

کاربرد تربیتی هنر

تحقق نقش هنر در فعالیتهای امور تربیتی بستگی کامل به چگونگی برنامه ریزی دستگاههای فرهنگی آموزش و پرورش دارد. و برای رسیدن به یک نتیجه کامل باید آن را در چهارچوب برنامه مورد نظر جایگزین کرد. فعالیتهای که امور تربیتی در حال حاضر انجام می دهد. تشکیل گروه فرزانگان و پیش گامان نظارت برکار کتابخانه و برگزاری مسابقات فرهنگی و هنری و تشکیل انجمنهای اسلامی و... است. کدام یک می توانند مدرسه را به تکاپو دربیاورند یا اینکه کدامیک می تواند رابطه صمیمی بین مربی و دانش آموزان برقرارسازد. هنر می تواند یک ارتباط زیبا در عین سادگی ولی سرشار از محبت و به دنبال آن نوعی تربیت و نوعی خلاقیت نهفته را پیدا کرد.

«رابطه هنر و تربیت، رابطه ای دیرین است گاهی محتوای آثار هنری پیام تربیتی دارد گاهی پیامهای تربیتی در قالب هنری مطرح می شود و برماندگاری و اثرگذاری آن می افزاید»

استفاده متنوع از هنر در زندگی انسان از جمله در فعالیتهای تفریحی، رسانه های جمعی کاربرد بسیار زیاد دارد. چون هنر می تواند در قالب نمایش، سرود، شعر، نقاشی که قدرت نافذی در بیان انتقال مفاهیم دارد. کاربرد هنر در همه زمینه های حیات فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، ادبی، مذهبی، تربیتی و... هر جا که نتوانیم از طریق عادی نظری را اعمال و یا فکری و روشی را القاء کنیم از طریق هنر می توانیم بدان دست هنر در فعالیتهای مربیهای امور تربیتی باران رحمت را به دنبال دارد، که موجب شکوفائی عواطف و بارور شدن خلاقیتهای دانش آموزان است. اخلاق خود مربی هم در کنار موارد ذکر شده موثر و مهم جلوه می کند.

نمایش

در برنامه امور تربیتی نمایش، سرود، نقاشی، برگزاری مسابقات، اردوها و... می تواند برای توسعه در فعالیت های امور تربیتی موثر باشد. چون نمایش عروسکی و زنده در آشنایی کودکان و نوجوانان در ارتباط با این هنر به نحوی غیر مستقیم سبب می شود که در برخورد با دیگران نیز موقعیت خود را بشناسند و راه درست و مناسب را انتخاب کند.

در این گونه نمایش به هیچ وجه قصد پرورش یک بازیگر ماهر در بین نیست بلکه نمایش عروسکی خلاق دستاویزی است برای تعلیم و تربیت که می توانیم با کمک گرفتن از آن برای رسیدن و نزدیک شدن به کودکان و نوجوانان استفاده کنیم

بررسی نقش امور تربیتی و درمانی هنر یکی از موثرترین فعالیتها و سازنده ترین آن می باشد که می توان به چندین روش آن اشاره کرد.

آموزش تدریجی دانش آموزان و پرورش قدرت تفکر، انتقاد و انتخاب در آن جهت شناخت آثار هنری مناسب و تفکیک آن از موارد ضعیف و زیان بخش از دیگر شیوه های نقد و نظر بحت و گفتگو پس از قصه گویی و نمایش.

چون شرکت یک مربی در جمع دانش آموزان به آنان اعتماد به نفس و احساس خودباوری می دهد استعدادهای بشری تنها در زمینه علوم و فنون و مهارت نیست بلکه عرصه اخلاق و معنویت و کمال جویی هم قلمروی است که باید استعدادهای افراد را شناخت و آن را همچون بذری رویاند و آبیاری و مراقبت کرد تا به مراحل بالاتر رشد برسد. نقش هنر در این زمینه می تواند توجه دادن انسان به فطریات و جاذبه های معنوی و راز خلقت و چرایی زیستن و هدف آفرینش باشد و مربی هنرمند، حرکت درونی و رشد باطنی در افراد را سامان می دهد. هنر می تواند در ذهن افرد، سوال پدید آورد و در پی آن، آنان را برای یافتن جواب برانگیزد.

هنرهای تجسمی (نقاشی طراحی....)

این نوع فعالیت ها می تواند رونق زیادی به کار مربی بدهد و مدرسه از حال و هوای سادگی بیرون می آورد مربی می تواند با شناخت کامل دانش آموزان هنرمند را در زمینه هنرهای تجسمی را شناخته و به آن کمک کند تا بتواند در فعالیتهای مدرسه شرکت کند.

با یک برنامه ریزی بجا و مناسب می توان ایجاد خلاقیت را در دانش آموزان افزایش داد.

شناخت دانش آموزان مستعد و هدایت آنان به سوی شکوفایی

زمانبندی در ارائه کار هنری برای ساخت بهتر کارهای هنری

ایجاد انگیزه بیشتر برای شرکت در مسابقات هنری برای رسیدن به یک رقابت سالم

محمد تیسیر جاس در مقاله خود ذکر کرد: مربی نباید اندیشه های را به بچه ها دیکته کند بلکه بگذارد آنان با تکیه بر امکانات موجود دست به ابتکار و خلاقیت بزنند. تلاشهای مربی باید سوق دادن آنها به سوی تکامل و پرهیز از تقلید و کپیه برداری باشد

شعر و سرود

در صورتی که ذوق و استعداد هنری و گاه حس انسان دوستی دانش آموزان را پرورش داد جایگاه این موضوع در فرهنگ ما جایگاه بس بزرگ و دیرین دارد.

مربی آگاه به این مسئله باید حس دانش آموزان را در آنان ایجاد کرد «.... این نسبت مربی از طریق تربیت باید هنری را پدید آورد که درون را دگرگون کند. مبادی آدابی پدید آورد.

خوبی و تقوا را ملاک سازد و گامی در طریق خیر بردارد اگرچه بدان نیازمندتر است.

خداشناسی و خداگونه شود بدون اینکه حسادت در دانش آموزان تحریک کند.

علی میرزا بیگی در کتاب خود نوشته است: فعالیت های قصه داستان در جهت پرورش خلاقیت کودک در قصه نویسی و قصه گویی و سایر مهارتهای مربوط به آن از عوامل موثر در استقلال کودک به فعالیتهای تفریحی و سازنده و رشد ابعاد شخصیت وی به شمار می رود.

برگزاری مسابقات داستان نویسی، قصه گویی، شعر می توان ایجاد انگیزه تازه و جستجوگری را دانش آموزان بوجود آورد.

الگوها

هنر در آستانه زندگی هر فرد و هر اجتماع از کوچک و بزرگ می تواند تحول آفرین باشد همانطور که در زندگینامه اسطوره ها و اسوه ها می توان دید که هنر چگونه توانست زندگی و شأن و شئون آنان را به سوی تعالی پیش ببرد. یک مربی آگاه با تشویق دانش آموزان به سوی استعداد و علایق آنان می تواند به رشد فکری آنان کمک بسزایی داشته باشد.

روشن است که نوع آوری و خلاقیت و ابداع، در نحوه پرداختن به موضوع نیز دامنه تاثیر گذاری و رشد از درون را می افزاید. از قوی ترین عوامل برانگیزاننده دوست داشتن و نفرت داشتن است... بهره گیری از تشویق هم برهمین پایه استوار است. الگو و نقش آن در جذب نیز آشکار است و تاثیر قهرمانان و اسوه ها و زندگی نامه آنان بیش از موعظه مستقیم است.

نتیجه

فعالیت های هنری در توسعه فعالیتهای امور تربیتی علاوه برتاثیر تربیتی تاثیری مهم بر افکار دانش آموزان دارد. و باعث پرورش و تقویت روحیه ی ابتکار و خلاقیت جوانان و نوجوانان خود در یک مدرسه دارد. نوع فعالیت سالم از جمله نمایش، سرود، شعر و همچنین استفاده در تامین آرامش جسمی و روانی فرد و جذابیت زندگی خانوادگی و همچنین اقتصادی خانواده ها تاثیر به جای دارد همانطور که تاگور اندیشمند هندی بیان کرده که: تمدن بشری را نتیجه ی استفاده ی درست از اوقات فراغت می داند.

بنابراین با توجه به علاقه ی جوانان و نوجوانان به فعالیت های هنر و جذب آنان در مدرسه به این رشته باید اهمیت بیشتر داد و مربیان ما تلاش و خلاقیت بیشتری در برنامه های خود داشته باشند... و با هنر می توان دانش آموزانی تربیت نمود و از خلاقیتها و نوآوری آنان در مدرسه بیشتر استفاده کرد. و به یک همبستگی بین مربی و دانش آموزان برسیم.

چکیده

در بررسی نقش هنر و تاثیر مهارتهای هنری در پیشبرد فعالیتهای پرورشی دیده شده که هنر می تواند نقش مهمی را ایفا کند و با شناخت کافی از هنر و ابعاد آن و تاثیر آن بر روند کار پرورشی می تواند فعالیتهای را در سطح مدرسه گسترش داد و همچنین در برنامه های خود می توان آن را در برنامه های صبحگاهی و فوق برنامه جای داد و با ذوق هنری و کاربرد آن در کنار سایر فعالیتهای فرهنگی می توان از دانش آموزان بیشتر استفاده شود جدا از میل ارتباطی که بین آنها ایجاد می شود می تواند یک اثر تربیتی و آموزشی مهمی در مدرسه ایجاد کنند. همینطور که می دانیم استفاده از هنر در زندگی هر انسانی می تواند بسیاری از مشکلات اخلاقی و رفتاری را حل کرد. یک مربی فعال می تواند از هنر به عنوان یک ابزار مهم تربیتی در فعالیتهای خود از جمله هنرهای تجسمی، نمایش و... استفاده کند.

بدون شک فعالیتهای هنری می تواند تاثیرات مثبتی در رفتار و بروز شخصیت دانش آموزان داشته باشد.

منابع

1- پاک بین، منصور آموزش نمایش عروسکی انتشارات: اتیا. تهیه و تنظیم اداره کل امور فرهنگ و هنر- کارشناس هنرهای نمایشی – چاپ دوم 1378

2- دکتر قائمی، هادی – هنر از دیدگاه اسلام انتشارات: هادی 1358

3- میرزا بیگی، علی – نقش هنر در آموزش و پرورش و بهداشت روانی کودکان – انتشارات: مدرسه 1376

4- ترجمه حسین شیدی – کودک و نقاشی

5- سایت - www. oftab.ir

6- ماهنامه پرورشی سال سیزدهم شماره 2 تیرماه 1373

0

خانواده شایع‌ترین و جهانی‌ترین نهاد در جوامع و اجتماعات انسانی است که مهمترین، گروه‌های اولیه را در بر می‌گیرد و نخستین و الزامی‌ترین عنصر فراشد محسوب می‌شود. در تمام نقاط جهان، خانواده اساس بنیادین زیستی جامعوی انسان بشمار می‌رود.

خانواده در طول تاریخ دارای فراز و نشیب‌های بسیار بوده، ولی در هر حال اصالت، ساختار و بنیان خود را به خاطر اهمیت و ارزش اصلیش حفظ کرده است (بشیری گیوی و آرام،1390).

هنر در تمامی ابعاد خود اعم از نقاشی، تئاتر، سینما، موسیقی و... می­تواند در شکل سبک زندگی تعیین کننده باشد هنر به راحتی می­توانند با ایزارهای که در دست دارد در جامعه به الگوسازی بپردازد و با الگوسازی سبک زندگی را در جامعه نهادینه کند هنر در خانواده تولید و بازتولید می­شود.

پیر بردیو نظریه­ای منسجم درباره­ شکل­گیری سبک زندگی ارائه می­کند. او اعتقاد دارد که شرایط عینی زندگی و موقعیت فرد در ساختار اجتماعی به تولید منش خاص منجر می­شود. منش مولد دو دسته نظام است: نظامی برای طبقه­بندی و نظامی برای ادراکات و شناخت­ها، نتیجه­ نهایی تعامل این دو نظام، سبک زندگی است. سبک زندگی همان اعمال و کارهایی است که به شیوه­ خاص طبقه­بندی شده و حاصل ادراکات خاصی هستند، سبک زندگی تجسم یافته ترجیحات افراد است که بصورت عمل درآمده و قابل مشاهده هستند. الگویی غیر تصادفی است و ماهیت طبقاتی دارد (1984:171،Boudieu) بوردیو با نشان دادن اینکه سبک­های زندگی محصول منش­ها و خود نقش­ها و تابعی از انواع تجربه­ها از جمله آموزش رسمی هستند و با بیان این نکته که الگوهای مصرف اصلی­ترین سبک­های زندگی­اند، ارتباط آموزش رسمی در ساختار سرمایه­داری و باز تولید آن را تحلیل کرد (فاضلی 45:1382).

بوردیو همچون وبر، از سبک زندگی به عنوان شاخصه و نماد و یا حتی فرصت­های جلوه­گری یا اثبات منزلت اجتماعی گروه­های منزلتی و طبقات اجتماعی بهره می­گیرد. اما در توضیح و تشریح رابطه سبک زندگی و طبقه، بسیار فراتر از وبر قدم بر می­دارد و آن را چارچوب نظریه عمل خود قرار می­دهد.

«... سبک­های زندگی محصول نظام­مند عادت واره هستند که روابط دو جانبه­شان از خلال طرح­های عادت­واره درک می­شوند. این سبک­ها نظام­هایی نشانه­ای هستند که به صورت اجتماعی دارای شرایط لازم شده­اند، مانند «برجسته»، «مبتذل» و...» (مهدوی کنی:174).

خلاصه دیدگاه بوردیو این است که افراد و گروه­ها در یک جامعه، دارای موقعیت­های متفاوت و متمایزی هستند (وضع یا فضای اجتماعی). فرد یا گروه با درونی کردن این وضعیت و نمادهای آن یک نظام طبقه­بندی اجتماعی را در ذهن خود پدید می­آورند. این نظام مجموعه­ای از ترجیحات و انتخابات­ها (سلیقه) را در ذهن فرد یا افراد تولید می­کند که معنا (ارزش)هایشان از خلال روابط و تضادها درک می­شود. به عبارت دیگر معنایشان ذاتی نیست بلکه رابطه­ای است. این ترجیحات و انتخابات­ها وقتی در محدوده­ توانایی­های (یا همان سرمایه) اقتصادی و نمادین در قالب کنش­ها و دارایی بروز می­یابد سبک­های زندگی متمایزی پدید می­آورد و به بیان دیگر نظام اجتماعی باز تولید می­شود. بوردیو این تفاوت­ها و تمایز­ها را در قالب نظام طبقاتی و نزاع بر سر فرهنگ مشروع قابل فهم می­داند. به این ترتیب سبک زندگی اولاً فرصتی است برای تجربه یا اثبات موقعیت فرد در فضای اجتماعی که معمولا در قالب فاصله­هایی که در مورد فرد و شئونات او محفوظ داشته می­شود یا رتبه­ی او که تایید می­شود خود را نشان می­دهد و ثانیاً سبک زندگی حاصل نظام طبقه­بندی اجتماعی است. نظامی که بطور مستمر ضرورت­ها را به راهبردها تغییر شکل می­دهد و آنها را به ترجیحاتی بدل می­کند که فرد بدون آن تحمیلی حس کند آنها را به عنوان گزینه­هایی پیش روی خود تلقی می­کند، این گزینه­ها همان سبک­های زندگی است. به همین دلیل معنا (ارزش)های سبک­های زندگی از همین نظامی که حاوی تضادها و روابط میان اجزا و موقعیت­های مختلف اجتماعی است.

بوردیو در کنار سبک زندگی از یک فرایند نام می­برد که با فاصله گرفتن از ضرورت­ها و نیازهای زندگی یا به عبارتی بالا رفتن از سلسله مراتب اجتماعی، آغاز شده پررنگ­تر می­شود. وبر نام این فرایند را «سبک دهی به زندگی» گذاشته است. طی این فرایند فرد فرصت آن را می­یابد که هرچه بیشتر به فعالیت­ها و دارایی­های خود جهت و سازمان معینی ببخشد. به بیانی روشن­تر با توجه به اینکه نیازهای فرد برآورده شده، او فرصتی یافته است تا به نتایج و کارکردهای فعالیت­ها و دارایی­های خود کمتر بیاندیشد و مانند یک هنرمند در فکر لذت بردن از نظم و تناسب گزینش شده آنها باشد.

همان‌گونه که تعریف از خانواده در رویکردهای مختلف متفاوت است، نگاه به خانواده و سبک زندگی در اسلام بر حسب تفاسیر و دیدگاه‌های متفاوت نیز می‌تواند با یکدیگر تفاوت داشته باشد.

از نظر «مطهری» خانواده بر خلاف زندگی مدنی که بالطبع بودن آن می‌تواند مورد مناقشه باشد، طبیعی و فطری است: «حساب زندگی خانوادگی از زندگی اجتماعی جداست؛ در طبیعت تدابیری به کار برده شده که طبیعتاً انسان و بعضی حیوانات به سوی زندگی خانوادگی، تشکیل کانون خانوادگی و داشتن فرزند گرایش دارند. قرائن تاریخی دوره‌ای را نشان نمی‌دهد که در آن دوره انسان فاقد زندگی خانوادگی باشد یعنی زن و مرد منفرد از یکدیگر زندگی کنند» (مطهری، 1357: 150). از نظر مطهری «احساسات خانوادگی برای بشر یک امر غریزی و طبیعی است و مولود عادت و نتیجه تمدن نیست؛ هم‌ چنان که بسیاری از حیوانات به‌ طور طبیعی و غریزی دارای احساسات خانوادگی می‌باشند» (مطهری، 1357: 159). برای زندگی خانوادگی اهداف و کارکردهایی در نظر گرفته شده است که علامه طباطبایی هدف اصلی خانواده را تشکیل نسل و بقای نوع می داند. «طبیعت مردان، جنس مونث را می­‌طلبد و بالعکس؛ مجهز شدن زن و مرد به خصلت‌های زنانگی و مردانگی هدفی جز تولید مثل و بقای نوع را ندارد. از این رو، ازدواج بر این حقیقت پایه­گذاری شده و تمامی احکام ازدواج نیز بر همین حقیقت دور می‌زند» (طباطبایی، 1374: 179). از نظر آیت‌الله جوادی آملی «اساس خانواده بر مهر، وفا و پیوند پی‌ریزی شده است» (جوادی آملی، 1372:31). وی برخلاف علامه، هدف از تشکیل خانواده را بقای نوع آدمی نمی‌داند اگر چه از لوازم و تبعات آن محسوب می‌شود. او این پرسش را مطرح می کند که: «آیا... تاسیس خانواده و تربیت انسان کامل همانا گرایش جنسی است که هدف غیر از اطفاء نائره***نبوده و در حیوانات وحشی نیز بیش از انسان یافت می‌شود... یا راز انعطاف زن و مرد و هدف تشکیل حوزه رحامت... همانا گرایش عقلی و مهر قلبی و انس اسمائی است، تا بتواند معلم ملائکه تربیت نماید و فرشتگان را به خدمت بگیرد... چون گرایش جنسی در حیوان‌های نر و ماده نیز یافت می‌شود و در آفرینش حیوان ماده انگیزه الاهی و عقلی مطرح نیست» (همان:37). تحقیقی دیگر، در مقاله «شخصیت و حقوق زن در اسلام» ازدواج و تشکیل خانواده را تک علتی نمی‌داند و شش علت را برای آن برمی‌شمرد که عبارت‌اند از: بقای نسل انسان، سکونت و آرامش، ارضای غریزه جنسی، مشارکت در حیات معنوی - مادی و تربیت نسل. به نظر این پژوهشگر، «این اغراض ششگانه منظور نظر دین اسلام است و قوانین و مقررات ازدواج، طلاق و آداب و اخلاق خانواده بدان گواهی می‌دهد» (مهریزی، 1386: 223).

در رویکرد اسلامی با تآکید بر کارکردهای مثبت نظام خانواده مانند بقای نسل انسان، سکونت و آرامش، ارضای غریزه جنسی، مشارکت در حیات معنوی – مادی و تربیت نسل، اساس خانواده را بر مهر، وفا و پیوند می­داند (جوادی آملی، 1372:31). می­توان تفاوت اساسی رویکرد اسلامی با مدرن را در این نکته دانست که حقوق و تکالیف و نهایتا هنجارها و الگوی عمل که از زن و مرد انتظار می­رود مبتنی بر انعطاف آنان است زیرا هدف نهایی از تشکیل خانواده را رسیدن به کمال هر دو جنس بر اساس گرایش عقلی و مهر قلبی و انس اسمایی، همچنین خانواده را مکانی برای پرورش فرزندانی که معلم ملائکه شوند و فرشتگان را به خدمت بگیرند می­داند. بنابراین در چنین خانواده­ای که در ایران نیز به آن تأکید می­شود رویکرد الهی حاکم و انجام امور خانواده از طرف زن و مرد با هدف قرب الهی است.

از طرف دیگر با حرکت جوامع به سمت مدرنیته و شکل­گیری نهضت­هایی مانند فمینیسم، حقوق و تکالیف زنان و مردان به چالش کشیده شد و به نظام خانوداه در ایران نیز سرایت کرد. با این وجود خود فمینیسم هم امروزه در نتیجه توصیه­های به آزادی و رهایی که منجر به عدم اعتماد، فقدان عشق، گسترش روابط نامشروع و شیوع بیماری­های جنسی و طلاق و بی­نظمی و بی­قاعدگی می­گردد و کودکان بدون مراقبت و سرپرستی و بدون امنیت روانی و اجتماعی در دنیای جهانی شده رها شده­اند نتوانست جایگزین مناسبی برای خانواده سنتی باشد.

در هر حال سبک زندگی متناسب با فرهنگ و هنر جامعه و متناسب با طبقات و یا قشربندی اجتماعی است. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست و متناسب با فرهنگ ایرانی- اسلامی سبک زندگی نیز با این فرهنگ قانونمند می­شود. با صنعت فرهنگ نمی­شود سبک زندگی خاصی را تعریف کرد در این صورت سبک زندگی به مد تبدیل می­شود که با سپری شدن زمان به ورطه فراموشی
می­افتد در حالیکه سبک زندگی از ساختار فرهنگ و پایگاه اجتماعی- اقتصادی خانواده منتج می­شود. در اردبیل رنگ و بوی سبک زندگی مذهبی پر رنگ است. هیئت­های مذهبی در بیشتر خانواده­ها جاری و ساری است. فرهنگ خاندان عصمت و امامان شیعه در خانواده­ها نمود پیدا کرده است. با این حال سبک زندگی ایرانی- اسلامی به یک هویت در بین خانواده ایرانی خصوصاً در اردبیل تبدیل شده است. سبک زندگی ایرانی- اسلامی در ماه محرم و صفر در ماه مبارک رمضان در ماه ذی الحجه نمود اجتماعی پیدا می­کند در شرایطی که مشکلات عدیده­ای انسان­ها را از خود بیگانه می کند ولی سبک زندگی ایرانی- اسلامی مهم­ترین شاخصی برای همبستگی اسلامی است. در هر حال سبک زندگی ایرانی- اسلامی فرد و جامعه را به یک مدینه فاضله سوق می­دهد. و در این میان فرهنگ و هنر در تولید و بازتولید سبک زندگی نقش محوری دارند فرهنگ و هنر در بطن جامعه تولید می­شود و به همین دلیل است که شهروندان همچنان به موسیقی سنتی علاقه­مندد.

0

آراء تربیتی ایمانوئل کانت Immanuel Kant

تهیه کننده: قاسم ملیحی

مقدمه

فلسفه دانشی است بنیادین و دیرپا و کلی و عمیق که به پرسش های اساسی، ژرف و مداوم پیرامون هر آنچه که در تیررس تفکر و اندیشه بشر واقع شده باشد می پردازد. یکی از موضوعاتی که فلاسفه و اندیشمندان بزرگ با آن مواجه بوده و درصدد تبیین و پاسخگویی به پرسش های همیشگی آن برآمده اند، موضوع مهم تعلیم و تربیت است.

ایمانوئل کانت یکی از فلاسفه بزرگ مغرب زمین است که باوجود سکونت در زادگاه خویش و عدم خروج از آن با مسایل دنیای تفکر و اندیشه و مشکلات فلسفی تاحدود زیادی آشنا بود. این آشنایی ازدو طریق حاصل شده بود.یکی آموزش به دیگران و دوم مطالعه آثار دیگران. او با طرح فلسفه انتقادی خود تحولی عظیم در فلسفه و چگونگی نگرش به موضوع شناخت پدید آورد. فلسفه کانت فلسفه ای پیچیده و دشوار اما در عین حال پر محتوا، جدید و قابل تأمل است. نوین بودن فلسفه کانت هنوز که هنوز است آبشخور تشنگان اندیشه و فلسفیدن است.

کانت راهمانند هگل در زمره فیلسوفان ایده آلیست میدانند.کانت دارای نظریات نظامدار ومدون تربیتی نیست اما عقاید او به وضوح در آراء فیلسوفان تعلیم و تربیت بعد از خودش نمایان است.

دراین مختصر اشاره کوتاهی به فلسفه او و گزیده ای از آراء تربیتی این بزرگمرد تاریخ فلسفه جهان می پردازیم.

شرح حال کانت

کانت در سال 1724 میلادی(برابر با سال 1103 هجری شمسی) در خانواده ای مسیحی از فرقه پروتستان در آلمان به دنیا آمد.پدرش مردی مذهبی وبسیار مقید بود وزندگی ساده ای داشت.کانت از نظر بدنی ضعیف بود. در زمستان ها با کسی حرف نمی زد تا مبادا سرماخوردگی آنها به او سرایت کند. او بسیار مقرراتی و منضبط بود. صبح ها هنگامی که برای پیاده روی از جلوی خانه همسایگان خویش می گذشت آنها ساعت خود را با او تنظیم می کردند. این نظم و ترتیب دومرتبه بهم خورد. یکی هنگامی بود که کانت مشغول خواندن کتاب ((امیل)) ژان ژاک روسو بود و دیگری هنگام وقوع انقلاب فرانسه. عقاید روسو و هیوم درکانت موثر بوده است. قبل از فلسفه نقادی، کانت پیرو فلسفه لایب نیتس بود و آراء ولف را تدریس می کرد. به شدت تحت تاثیر فیزیک نیوتنی بود و پیرامون آتش، تاریخ عمومی، طبیعیات و افلاک تألیفاتی دارد.

در سال 1740 وارد دانشگاه شد ودر موضوعاتی مانند فلسفه منطق ریاضیات - فیزیک و نجوم به تحصیل پرداخت. مدتی برای امرار معاش بعنوان معلم خصوصی آموزگاری کرد. سپس دانشیار دانشگاه کو نیگسبرگ شد.در سال1770 مقام استادی کرسی منطق و مابعد الطبیعه را گرفت.

کانت هرگز ازدواج نکرد و از زادگاه خود بیرون نرفت و در تمام مدت عمر خود به فلسفه نقادی پرداخت.سرانجام این فیلسوف کوتاه قد ضعیف الجثه که تحولی بزرگ در فلسفه راه اندازی کرده بود در سال 1804 به دیار باقی شتافت.

روی مزار او سخن خودش را نوشته اند که گفت دو چیز است که اعجاب انسان را بر می انگیزد وهیچ وقت انسان اعجابش به آن کم نمی شود. یکی آسمان پر ستاره ای که بالای سرما قرار دارد و دیگری وجدانی که در درون ما قرار دارد.))

آثار کانت

کانت دارای نوشته ها و مقالات بسیاری در زمینه جغرافیا فیزیک ریاضی زمین شناسی فلسفه اخلاق و... است ولی مهمترین آثار وی که جنبه فلسفی، اخلاقی و تربیتی دارد به این قرار است:

1- نقد عقل محض که مهمترین اثر وی نیز محسوب می گردد در سال 1781 انتشار یافت. در این کتاب کانت طرح جدیدی را که در فلسفه درانداخته بود وخود آنرا انقلاب کپرنیکی در فلسفه نام نهادارائه نموده است.

2- نقد عقل عملی و مبانی ما بعدالطبیعه اخلاق دو اثر مهم دیگر کانت است که جنبه عملی دارد.

3- تمهیدات که برای پاسخگویی به بحران های پیرامون مابعدالطبیعه روزگار خود نوشته است.

4- کانت در سال 1797 یعنی یکسال پس از بازنشستگی کتاب فلسفه اخلاق را نوشت.

5- تعلیم و تربیت «اندیشه هایی درباره تعلیم و تربیت» که توسط شاگردش (رینک) گرد آوری و چاپ شد.

فلسفه کانت

مهمترین اثر کانت کتاب ((نقد عقل محض)) است. او در این کتاب می کوشد تا اثبات کند که معرفت ما از حدود تجربه نمی تواند فراتر رود ولی در عین حال بخشی از معرفت ما نیز ((از پیشی)) است.قضیه تجربی قضیه ای است که ما فقط از راه ادراک حسی (خواه متعلق به خود ما باشد ویا متعلق به شخص دیگری که مورد اطمینان ماست) بر آن علم حاصــل می کنیم (مانند تاریخ و جغرافیا و قوانین علمی مبتنی بر مشاهده).قضیه ی از پیشی یا پیشینی، قضیه ای است که ممکن است بواسطه تجربه حاصل شود ولی وقتی که برآن علم حاصل شد، معلوم می گردد که مبنایی غیر از تجربه دارد. مثلا کودکی که حساب می آموزد، اگر دومهره و دو مهره ی دیگر را به تجربه دریابد و آنگاه مشاهده کند که روی هم چهار مهره است؛ ممکن است این تجربه اورا در فهمیدن مطلب یاری کند اما هنگامی که این قضیه کلی را که همیشه دو به علاوه ی دو مساوی چهار است فهمید، دیگر احتیاجی به تأیید موارد مصداقیه نخواهد داشت. این قضیه دارای ایقانی است که قانون عمومی هرگز نمی تواند از طریق استقراء بدست آورد. همه ی قضایای ریاضی محض بدین معنی ((از پیشی)) اند.

کانت مطابق عقل محض سه برهان برای اثبات وجود خدا ارائه می دهد:

1- برهان بود شناسی: خدا را بعنوان واقعی ترین هستی تعریف می کند و آن موضوع همه محمول هایی است که دال بر هستی مطلق اند.

2- برهان جهان شناسی: اصولاً اگر چیزی وجود داشته باشد پس هستی واجب مطلق باید وجود داشته باشد.

3- برهان طبیعی الهی: همان برهان نظم است که البته رنگ و بوی مابعدالطبیعی دارد. جهان نشان دهنده نظمی است که بر غرض دلالت دارد. این نظم فقط وجود ناظم را اثبات می کند نه خالق را و برای تصور خداونـــد نمی تواند مفید باشد.

به اعتقاد کانت، یگانه حکمت الهی عقلی ممکن آن است که بر مبنای قوانین اخلاقی یا جویای هدایت آن قوانین باشد. خدا، اختیار و بقاء سه اندیشه عقلی اند. عقل محض ما را به تشکیل این اندیشه ها رهنمـــون می سازد ولی خود عقل نمی تواند واقعیت آنها را ثابت کند. اهمیت این اندیشه ها اهمیت عملی است و به اخلاقیات مربوط می شوند.

عقل یک نیروی مدرکه نیست که توسط حواس، محرک های عالَم خارج را دریافت و برای استفاده انسان قابل فهم سازد. عقل قدرتی خلاقه است که بر اساس سازمان بدنی و اخلاقی خاص در انسان متجلی می شود. عقل ، به خودی خود شناختی نیست اما شرط هر شناسایی، هر تجربه و هر عمل است. شناسایی واقعی، شناسایی انتقادی است. اعمال واقعی، اعمالی اخلاقی اند که انگیزه آنها احترام به قانون اخلاقی است. شناخت از ترکیب دو چیز حاصل می شود: اول ماده شناخت که همان مفاهیم خارج از ذهن ما را تشکیل می دهد. دوم صورت شناخت که شامل مفاهیم و صُوَری می شود که بالفطره در عقل و ذهن ما وجود دارد.

تمام سعی کانت در کوشش های فلسفی اش این است که تقدیر انسان را به خود او واگذارد؛ سعادت او را معلول کار و کوشش خود او بداند؛ تمدن را پدیده ای بشری معرفی کند؛ عقل را در زندگی او به حاکمیت مطلق برساند؛ عناصر ضد عقلی و غیراخلاقی را از زندگی اش حذف کند و او را به مقام آزادی و آزادگی ترقی دهد و نهایتاً انسان را از هر نوع وابستگی رها کرده و به استقلال برساند.

آراء تربیتی کانت:

کانت در زمینه تعلیم و تربیت نظریه ی جدیدی نیاورده است اما توجه او به مفهوم ژرف تربیت نکته هایی بنیادی را بیان می کند. اهمیت این مفهوم برای کانت از یک طرف در وابستگی ذاتی دو مفهوم انسان و تربیت است و از طرفی دیگر در وابستگی همه فلسفه کانت به مفهوم انسان است که نقطه مرکزی اندیشه هایش می باشد.

کتاب آموزش و پرورش ایمانوئل کانت مجموعه ای از گفتارهای درسی اوست که در سال 1803 میلادی انتشار یافت. این کتاب نمایانگر عمق اندیشه های کانت نیست و برای آگاهی از ژرفای تفکرات کانت با ید که کتاب های نقادی او توجه کامل نمود.

کانت می گوید: انسان تنها حیوانی است که نیازمند تربیت است زیرا انسان تنها حیوانی است که شکفتن توانایی های طبیعی او برخلاف دیگر جانداران نادانسته و خودبه خودی صورت نمی گیرو بلکه نیازمند کوشش و آگاهی از غایت هستی اوست.

کانت سن انسان را به سه دوره تقسیم می کند:

1- دوره کودکی: این دوره از تولد تا حدود 10 سالگی را شامل می شود.کودک نمی تواند خود را حفظ کند. به کودکان باید اشیاد را همانطور که هستند و بدون دلیل ارائه نمود و گرنه دائماً سؤال می کنند و در مقابل هر جوابی، سؤال تازه تری مطرح می کنند درحالیکه جوانان واجد عقل و قوه استدلال اند.

2- دوره جوانی: حدوداً از 10 سالگی شروع و تا 16 سالگی ادامه می یابد. در این دوره انسان می تواند خود را حفظ کند اما نمی تواند نوع خود را حفظ کند(تولید مثل نماید).

3- دوره میانسالی: از 16 سالگی به بعد است. دراین دوره او می تواند هم خود و هم نوع خود را حفظ کند.

تربیت هر دوره ای زماناً مقدم بر آن دوره است. آماده نمودن کودک برای دوره جوانی، تربیتی است مُدَلَّل. تربیت جوانان تقریبا از 10 سالگی باید شروع شود یعنی هنگامی که طبیعتاً به دوره جوانی میرسند. زیرا در این سن و سال است که انسان به مرحله تفکر می رسد. جوان باید دلیل درستی و صحت مطلب را بداند؛ اما به کودک فقط می توان گفت «مطلب چنین نیست». در دوره جوانی، انسان مفاهیم درستکاری و انسان دوستی را درک می کند و آماده شناخت اصول است و اخلاق و دین را پرورش می دهد. به تصفیه ی روح می پردازد و اصول انضباط را فرا می گیرد. درحالیکه کودک فقط از طریق اطاعت می تواند منضبط گردد. در دوره جوانی، جوان به تدریج تکالیف خود را می شناسد و بنابراین باید با جهان آشنا شود. باید جوانان را با تکالیف حقیقی مقام انسانی خود آنها و ارزش انسانی دیگران آشا کرد.

کانت معتقد است که در امر تعلیم و تربیت گاهی باید به تنبیه متوسل شد. او تنبیه را به دو صورت اخلاقی و مادّی می‌پذیرد. او در نظریه‌ی فلسفی حقوقش مدافع این عقیده است که تنبیه نباید هدفی اعم از اصلاح مقصر یا دادن سرمشق، داشته باشد و بنابراین تأکید می‌کند که هدف تنبیه باید اصلاح مقصر باشد و خواهان این است که کودکان بفهمند که هدف تنبیه فقط اصلاح خودشان است.

تنبیه یا مادی است و یا اخلاقی، تنبیه وقتی اخلاقی است که به تمایل کودک به مفتخر بودن و محبوب بودن که ممّد حسن رفتار است لطمه وارد شود. و این بهترین نوع تنبیه است. چون به حسن رفتار کمک می‌کند. مثلاً وقتی کودکی دروغ می‌گوید، نگاهی تحقیرآمیز به عنوان تنبیه کفایت می‌کند و این مناسب‌ترین نوع تنبیه است. تنبیه مادی دو صورت دارد یا خواسته‌های کودک نادیده گرفته می‌شود و یا در معرض آزار قرار می‌گیرد. اولی از نوع تنبیه اخلاقی و از نوع منفی آن است. و نوع دوم نیز باید با احتیاط مورد استفاده قرار گیرد تا مبادا به بنده خوبی تبدیل شود.

پاداش دادن به کودکان خوب نیست، پاداش دادن آنان را خودخواه بار می‌آورد و مایه‌ی مزدور صفتی می‌شود. وقتی که پای پاداش در میان باشد، باعث می‌شود که کودکان روحیه‌ی کاسب کارانه پیدا می‌کنند. اگر بیش از اندازه به پاداش دادن تکیه کنیم کودک به صورت شرطی شدن چیزهایی را یاد می‌گیرد که پشتوانه ندارد. یادگیری مؤثر آن است که از انگیزه‌ی دورنی کودک استفاده کنیم.

جریان تربیت از نگاه کانت از پائین ترین مرتبه یعنی انضباط آغاز و به متمدن شدن و نهایتاً اخلاق مداری می رسد. میل به آزاد بودن چنان قوی است که وقتی انسان به آن خوگرفت؛ همه چیز را در راه آن فداخواهد کرد. به همین دلیل است که از ابتدا باید انضباط را وارد نمود زیرا دگرگون کردن نهاد کسی که از آغاز لگام گسیخته بارآمده است در دوره های بعدی زندگانی بسیار دشوار است. چنین فردی برای تن دادن به هر هوسی آمادگی دارد. از ابتدا باید از فرامین عقل پیروی کرد. انضباط از تحصیل فرهنــگ ضروری تر و ابتدایی تر است. انسان بی فرهنگ، خــام و خشن است ولی انسان بی انضباط، سرکش است. بی توجی و فروگذاردن انضباط، اشتباهی بزرگتر از فروگذاردن فرهنگ است.

به هر نسبت که عادات بیشتر شوند، آزادی و استقلال کمتر خواهند شد. اخلاق امر بسیار مقدسی است که ارتباط تنگاتنگ با عقل محض دارد. اگر می خواهیم اخلاق را استوار سازیم باید کیفر را از میان برداریم. اخلاق آنچنان با شکوه است که نباید سطح آنرا تا سطح انضباط پائین آورد. بوسیله انضباط عادت هایی پدید می آوریم که گذشت زمان از نیرویشان می کاهد. تربیت اخلاق باید بر بنیاد اصل ها باشد که پرورنده فهم است نه بر بنیاد انضباط که فقط بازدارنده عادات بد است.

تعلیم و تربیت از نگاه کانت شامل پرورش (تغذیه و پرستاری)، انضباط و تعلیم همراه با فرهنگ (تربیت اخلاقی) می شود. آموزش و پرورش دارای دو جنبه است:

الف) جنبه مثبت که همان آموزش و راهنمایی است.

ب) جنبه منفی که شامل انضباط است و اثر آن از بین بردن طبیعت سرکش آدمی است.

کانت تربیت صحیح افراد را مرهون داشتن مربیانی می داند که خود بطور صحیح تربیت شده اند.

کودکان باید نه برای زمان حال، بلکه برای شرایط بهتر احتمالی آینده تربیت شوند. مبنای الگوی تعلیم و تربیت باید جهانی باشد. در اثر تربیت، انسان باید مورد تأدیب قرار بگیرد. انضباط فقط وسیله بازدارنده از سرکشی است. تربیت باید انسان را به زیور فرهنگ یعنی اطلاعات و تعلیمات بیاراید. باید شخص را به بصیرت و دور اندیشی مجهز کند بگونه ای که انسان بتواند خود را در جامعه اداره کرده و مردم دوستش بدارند. پرورش اخلاقی باید جزء تربیت باشد.

«آدمی حیوانی است که به معلم نیاز دارد... اما این معلم را جزء در میان هم نوعان خود پیدا نتوان کرد. چنین معلمی مثل خودش حیوانی است که به معلم نیازمند است»

پس آدمی را تعلیم و تربیتی باید، اما آنکه موظف است تربیتش کند خود انسانی متأثر از ناهنجاری طبیعتش می‌باشد و باید در دیگری آن چیزی که خود محتاج آن است، به وجود آورد. به همین دلیل آدمی همواره از مقصود خود منحرف می‌شود.

از این رو او اعتقاد دارد که اگر بخواهیم انسان به کمال مطلوب خود دست یابد، باید مسئولیت تعلیم و تربیت او را موجوداتی فراتر از انسان قبول کند. (از نظر او یک مربی باید یک سر و گردن از سایر افراد جامعه، از لحاظ معرفت، اخلاق، معلومات، مهارت‌ها و... بیشتر داشته باشد، لذا برای اصلاح وضع تعلیم و تربیت باید اول مربیان را اصلاح کرد.)

ابعاد تربیت از دیدگاه کانت:

1- تربیت طبیعی

این تربیت شامل تربیت بدنی و جسمی است و شامل تغذیه با شیر مادر و سرپرستی نوزاد می شود. بخشی از تربیت طبیعی بین انسان و حیوان مشترک است. البته مدت زمانی که نوزاد آدمی به مراقبت نیاز دارد بیشتر از سایر حیوانات است.

کانت همانند روسو معتقد است که باید اجازه داد تا طبیعت کارخودش را در تربیت انجام دهد و ماچیزی برآن اضافه نکنیم. اما بر خلاف روسو عادت را مطلقاً رد نمی کند. در بحث انضباط، بکارگیری عادت را نیاز می داند. سختگیری در تعلیم و تربیت ازآنجا که از ایجاد روحیه راحت طلبی در کودک جلوگیری می کند مفید است.

2- تربیت ذهنی

کانت در تربیت ذهنی به پرورش آزاد و پرورش مدرسه ای نظر دارد. پرورش آزاد از طریق بازی حاصل می شود و پرورش مدرسه ای نیز محدود و رسمی است. «کار» برای کودک ضرورت پیدا می کند.حافظه را باید پرورش داد اما توجه صرف به حافظه، نیروی قضاوت را کمرنگ می کند. برای پرورش نیروی قضاوت و فهم، تاریخ مناسب است. روش تربیت ذهنی نیز باید روشی سقراطی (استدلالی) باشد.

3- تربیت عملی

تربیت عملی یعنی اینکه انسان چگونه به عنوان آفریده ای آزاد زندگی کند. آموزش مدرسه ای و ماشینی برای کسب مهارت های مختلف زندگی لازم و مفید است. در تربیت عملی، موضوع، شکل دادن به منش کودک است. برای پایه گذاری شخصیت اخلاقی کودکان، باید تکالیفی که لازم است را از طریق الگو و دستورالعمل به آنان تعلیم داد. این تکالیف، شامل تکالیفی است که فرد نسبت به خود و نسبت به دیگران دارد. مقایسه کودکان نیز باید بر اساس مفاهیم عقلی که خودش دارد انجام پذیرد.

4- تربیت دینی

آموزش کودک نباید شامل الهیات شودو باید با قانونی که در وجود خود کودک است آغاز گردد. آموزش مفاهیم دینی برای کودکان باید بیشتر جنبه سلبی داشته باشد که شامل انضباط و ادب دینی است. بین دین و خرافات تفاوت های بنیادی وجود دارد. دیانت راستین یکی بیش نیست ولی عقیده مذهبی ممکن است اقسام گوناگونی داشته باشد.

5- تربیت اخلاقی

مهمترین و برترین مرحله تربیت، تربیت اخلاقی است. انسان پس از انضباط و آداب و آموزش، به تربیت اخلاقی می رشد. قانون اخلاقی بنیادش در وجدان بیدار انسانی است و تنها انگیزه اخلاقی اخلاقی نیز احترام به همین قانون اخلاقی است. تربیت اخلاقی (خرد عملی) نباید براساس تشویق و تنبیه باشد چون اثرات این دو ناپایدار و اصل آنها غیر عقلی است. نخستین کوشش برای تربیت اخلاقی کودکان نیز شکل دهی به منش کودکان است که از سه عنصر: فرمانبرداری صداقت حسن معاشرت تشکیل می شود.

کانت عاقبت نوع بشر را کمال رشد اخلاقی می داند. اما چگونه می توان به این کمــال دست یافت و به چه چیزی می توان امید داشت؟ فقط تربیت و دیگر هیچ. تربیت باید با کل غایت طبیعت درتمدن و نظام خانواده هماهنگ باشد. اما تربیت ما در خانه و مدرسه بسیار ناقص است. هم از لحاظ فرهنگ و مهارت و انضباط و آموزش و هم از لحاظ ساخت شخصیت بر اساس اصول اخلاقی. انسان به کسب مهارت بیشتر می اندیشد تا چگونگی استفاده از آن اگر طبیعت انسان به کمال تقدیرخود که همان کمال انسانیت است برسد، حاکمیت و حکومت خداوند بر زمین تحقق یافته است.

ارزیابی نظرات تربیتی کانت

کانت در مباحث تربیتی، به جایگاه عقل و اخلاق عملی عقلی بسیار توجه دارد و این به نوبه خود بسیارارزنده وکارگشاست. در روایات اسلامی داریم که هرآنچه که عقل به آن حکم می کند، شرع نیز به آن حکم می کند و بالعکس.با وجود این به نظر می رسد موارد ذیل نیز جای بحث بیشتر داشته باشد:
1- کانت مفاهیم تربیت و تعلیم را از دیدگاه فلسفی خود تبیین می نمایدو مانند اندیشمندان بزرگ تربیتی، واژه ها و مفاهیم حوزه تعلیم و تربیت را دقیقاً تعریف ننموده است. اگر تعریف یا توضیحی هم دارد با رویکردی عقلی و اخلاقی است.و همانطور که مطرح شد اخلا ق از نظرکانت کاملاً بر مبنای عقل پایه ریزی شده است.
2- کانت به اندازه ای به عقل در مباحث اخلای تأکید می نماید که نقش دین و عواطــف را نیز صرفا با دید عقلی می نگرد. می دانیم که رفتار ها و ارتباطات انسان ها با هم جنبه عاطفی و عقلانی دارد و صرفاً عقلانی نیست.
3- در بحث عدم دروغگویی حتی در موارد بسیار استثنایی،اگر فرضاً قاتلی بخواهد که کانت محل پنهان شدن مادرش را به او نشان دهد تا او را بکشد، وظیفه کانت چیست؟ باید صادقانه عمل کند یا دروغ بگوید؟!
4- کانت معتقد است که تربیت باید برای آینده باشد. به نظر می رسد غفلت از حال و زمان کنونی و تکیه صرف به آینده و اینکه همه برای آینده تربیت شوند خالی از اشکال نباشد. همه انسان ها دارای زمان گذشته، حال و آینده هستند. زمان حال در حقیقت لحظه به لحظه در حال سپری شدن و تبدیل به زمان گذشته است. ما نباید حال کنونی را فدای آینده ای (مثلا چندین سال دیگر) که هنوز نیامده کنیم. ولی پیش بینی و آینده نگری و برنامه ریزی برای آینده بسیار منطقی، ضروری و حیاتی است.

6- اگر عقل اکثریت موضوعی را براساس قانون کلی درست بداند و مثلاً خود کانت آنرا درست نداند، تکلیف چیست؟ باید به کدام عقل رجوع کرد؟ آیا حق با اکثریت است یا نه؟!

منابع:

1- درس های فلسفه اخلاق ایمانوئل کانت ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی انتشارات نقش و نگار چاپ سوم 1384

2- تعلیم و تربیت «اندیشه هایی درباره آموزش و پرورش» - ایمانوئل کانت ترجمه غلامحسین شکوهی انتشارات دانشگاه تهران چاپ سوم 1372

3- تمهیدات ایمانوئل کانت ترجمه غلامعلی حداد عادل مرکز نشر دانشگاهی چاپ دوم 1370

4- نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش میرعبدالحسین نقیب زاده انتشارات طهوری چاپ هفدهم 1384

5- نقد و بررسی مکاتب اخلاقی محمد تقی مصباح یزدی انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) چاپ دوم 1387

6- فلسفه کانت، بیداری از خواب دگماتیسم برزمینه سیرفلسفه ی دوران نو میرعبدالحسین نقیب زاده نشرآگه چاپ چهارم 1384

7- کتاب ماه فلسفه ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب شماره 30 ویژه ایمانوئل کانت1 1388

8- کتاب ماه فلسفه ماهنامه تخصصی اطلاع رسانی و نقد و بررسی کتاب شماره 31 ویژه ایمانوئل کانت2 1389

0

علل بدخطی در دوره ابتدایی

1) توجه نکردن دانش‌آموزان به خط زمینه دفتر و تخته کلاس.

2) اضطراب و نگرانی هنگام نوشتن.

3) اعتماد به نفس پائین

4) نداشتن آ‌مادگی جسمانی، روانی، روحی.

5) وجود اختلالات یادگیری در دانش‌آموزان.

6) نداشتن هدف و انگیزه برای زیبانویسی.

7) حجم زیاد تکالیف.

8) تندنویسی تکالیف.

9) استفاده از خودکار، روان‌نویس و وسایل مشابه آن.

10) آشنا شدن دانش‌آموزان در کلاس اول با خط نسخ ماشینی، این امر سبب می‌شود در کلاس‌های بالاتر به سختی بتواند خط نستعلیق را جایگزین خط نسخ کند.

11) چاپ کتاب‌های درسی دوره ابتدایی باخط نسخ

12) اتلاف وقت هنگام نوشتن خط نسخ مانند کلمه (محمد) اگر همین کلمه را دانش‌آموز با خط نستعلیق بنویسد سرعت بیشتری خواهد داشت.

13) بی‌توجهی به حوزه های مختلف هنری از جمله خوشنویسی

14) خط نسخ روی کاغذ حجم بیشتری می‌گیرد، اما واژگان در خط نستعلیق جای کمتری اشغال می‌کنند.

15) خط نسخ به سبب نداشتن سیرهای دایره‌ای و انحناها و قوسهای موجود در مفردات و کلمات صرفاً یادگیری در خواندن و نوشتن را تسهیل می کند و تأثیری در خوشنویسی ندارد.

16) فشردگی برنامه کلاسی در یک نیمروز و فشار بر دانش‌آموزان به سبب دو یا چند نوبتی بودن مدرسه.

17) استفاده مداد کوتاه

18) استفاده از کاغذ بدون خط به خصوص در پایه‌های اولیه ابتدایی.

19) بی‌‌دقتی هنگام نوشتن و رعایت نکردن هم شکلی، هم اندازه و هم فاصله بودن واژگان.

20) بی‌دقتی برای تمیز و مرتب نوشتن.

21) تراکم بیش از حد شاگردان در کلاس و نداشتن فضای مناسب و کافی برای نوشتن.

22) دادن تکالیف نامتناسب با توانایی کودکان.

23) بی‌اعتنایی اغلب معلمان ابتدایی به استفاده از خط‌ نستعلیق و آموزش آن.

24) واکنش‌های منفی و نامناسب بعضی معلمان در برخورد با نوشته‌های دانش‌آموزان.
جدی نگرفتن یادگیری خط از طرف خانواده و مدرسه و نبود مراقبت‌های لازم.

25) نبود انگیزه، حوصله و دانش لازم نزد برخی معلمان ابتدایی برای آموزش خط به دانش‌آموزان.

26) بدخطی بعضی از والدین، سرمشق نامناسبی برای کودکان است.

27) دادن سرمشق‌هایی با رسم‌الخط نامناسب به دانش‌آموزان.

28) ندانستن روش‌ و راهکارهای خوشنویسی و اجرا نکردن تمرین‌های لازم.

29) قرار دادن چپ دست و راست دست در کنار هم هنگام نوشتن.

30) بی‌توجهی به زیبایی هنری خط که باعث تقویت روح لطیف در کودکان می‌شود.

31) نبود دستورالعمل مشخص و روشنی برای آموزش خط نستعلیق به منظور تکرار و تمرین دانش‌آموزان.

راهکارهای رفع بدخطی

1) در کلاس اول ابتدایی از مجرب‌ترین و علاقه‌مند‌ترین معلمان استفاده شود.

2) تمهیداتی به عمل آید که معلم درس اول بتواند در حین آموزش از ابزارهای سمعی بصری استفاده کند.

3) معلمان با اصول صحیح نوشتن آشنا و دارای خط خوش باشند.

4) برای معلمان در زمینه خط نستعلیق دوره‌های کارآموزی آموزش ضمن خدمت گذاشته شود تا پس از دیدن دوره‌های لازم، در کلاس حضور یابند.

5) انگیزه آموزش خط زیبا به دانش‌آموزان در معلمان تقویت شود.

6) معلمان در مورد خط بچه‌ها را توبیخ نکنند.

7) ‌معلم با رفتار خود در میان دانش‌آموزان تبعیض قایل نشود.

8) با رسیدگی انفرادی به نوشته‌های کودکان ضعیف دلیل بدخطی بررسی و برای برطرف کردن آن تمهیدات لازم اندیشیده شود.

9) علاقه و انگیزه برای صحیح نوشتن و زیبانویسی را در کودکان تقویت کنند.

10) به تفاوت‌های فردی و نقاط قوت و ضعف دانش‌آموزان توجه شود.

11) مقدار تکالیف با توانایی کودکان تناسب داشته باشد.

12) تکالیف هدفدار باشد و باعث تقویت قوای ذهنی کودک شود.

13) تکالیف به گونه‌ای باشد تا تمرین و تکرار آنها باعث تثبیت یادگیری شود.

14) تکالیف به صورت مستمــــر مورد رسیدگــی معلم قرار گیرد و او از تشویق و تذکر استفاده کند.

15) اهمیت انجام دادن تکالیف نوشتنی برای کودک مشخص باشد.

16) از الفاظ مناسب و زیبا مانند بسیار خوب، آفرین فرزندم و... در تأیید نوشته‌های کودکان استفاده شود.

17) هرگز نباید تکالیف دانش‌آموزان را خط زد، زیرا انگیزه زیبا نوشتن را در آنها از بین می‌برد.

18) در نوع تکالیف تنوع وجود داشته باشد تا رغبت انجام دادن آن در دانش‌آموز ایجاد شود.

19) بعضی اشتباهات دانش‌آموزان چشم‌پوشی شود و او مورد راهنمایی قرار گیرد.

20) هدف از نوشتن به صورت خط نستعلیق برای دانش‌آموزان روشن باشد.

21) دانش‌آموزان به خط زمینه دفتر و تخته کلاس توجه کنند.

22) دانش‌آموزان به جهت‌های حرکت در نوشتن مانند بالابه پایین، راست به چپ و زیر خط دقت کنند.

23) کودک مداد را به طور صحیح در دست بگیرد و برای نوشتن، از ابزار مناسب استفاده کند.

24) با رعایت نظم و پاکیزگی صفحه دفتر خود را کثیف نکند.

25) زیاد درشت و زیاد ریز ننویسد و به یک اندازه نوشتن عادت کند.

26) در آغاز نوشتن از دفاتر خط‌دار استفاده کند تا بتواند در مراحل بعدی بدون استفاده از خط زمینه مطلب خود را در خطی مستقیم و درست بنویسد.

27) دانش‌آموزان عادت کنند واژگان را یک‌سره و یک باره بنویسند و سپس نقطه‌های حروف هر کلمه را بگذارند.

28) بهتر است تا زمانی که شاگردان به درست نوشتن عادت کنند، تکالیف خود را در کلاس و زیر نظر مستقیم معلم انجام دهند.

29) دانش‌آموزان نوشتن واژگان دیگر را نیز تمرین کنند و نوشتن کلمات و رونویسی مختص به کتاب نباشد تا درست نوشتن کلمات دیگر را نیز یاد بگیرند.

30) از وضع خانوادگی،مالی،فرهنگی،توانایی‌ها، حالات روحی، عاطفی و بهداشتی دانش‌آموزان اطلاعات کافی در دست باشد، زیرا گاهی انگیزه‌های بدخطی ناراحتی‌های روحی عاطفی و فرهنگی است.

31) ‌ یک رسم‌الخط یک دست و یکسان به خط ریز نستعلیق یا شبیه آن برای سال اول در نظر گرفته شود.

32) کتب درسی با رسم‌الخط تلطیف شده خط نستعلیق چاپ شود.

33) نگاه کردن به خط نستعلیق(مشق نظری) تأثیر زیادی در خوش‌نویسی دارد. بنابر این بهتر است از پایه اول دانش‌آموز با این خط آشنا شود.

34) به ساعت خوشنویسی اهمیت بیشتری داده شود.

35) از رسم‌الخط‌های تحریری برای تقویت مهارت دانش‌آموزان در نوشتن استفاده شود(مانند تمرین‌هایی برای پر رنگ‌کردن کلمات تحریری، کپی کردن از روی آنها جهت تمرین، شبیه‌سازی به طور مستقیم از طریق نگاه کردن(مشق نظری) و عمل سایه‌زدن).

36) برای استفاده از خط نستعلیق به صورت مداوم و مستمر تأ‌کید شود.

0

مقدمه

کم نیستند افرادی که نگاهشان به مقوله هنر و کارکردهای آن یک نگاه بسته، فردی است و کسی را هنرمند می دانند که صرفا چیزی را می نگارد و در عالم پندار و تخیلات خود غوطه ور است و با همین رویکرد هنگامی که موضوع آموزش هنری عنوان می گردد نتیجه آن صرفا چشم اندازی از یک شخص نقاش یا هنرپیشه یا خطاط و... بیش نیست. ولی حقیقت آنست که هنر بیش از آنکه جنبه خصوصی و فردی داشته باشد دارای ابعاد و جنبه های عمومی است. همه انسانها حتی آنهایی که به ظاهر بویی از هنر نبرده اند دارای طبعی لطیف و تخیلاتی ظریف هستند که همین بن مایه کار هنری است.

آموزش هنر دارای کارکردهای بسیار مهم است که می تواند شخصیت فرد را برای اجتماعی زیستن و دردمند بودن و دقیق و حساس بودن پرورش دهد. از همین رو آموزش هنر به کودکان و آشنانمودن آنان به انواع هنرهای رایج که برپایه طبیعت درونی پاک آنها و طبیعت بیرونی متنوع اطراف ایشان بنا شده است دارای اهمیت و ضرورت تام است.

در این نوشتار کوتاه سعی برآن است تا مباحثی اساسی و کاربردی برای معلمان و مربیان بزرگواری که در امر خطیر و سرنوشت ساز تعلیم و تربیت کودکان تلاش می نمایند در زمینه هنر و تربیت هنری ارائه شود. قطعا معلمین گرامی برای تدریس مؤثرتر و موفق تر درس هنر نیاز به آموزش های کامل تر و تخصصی تری دارند.

واژه هنر و تعریف هنر

واژه هنر در زبان سانسکریت از دو کلمه ((سو)) به معنای نیک و هر چیز دارای کمال و ((نر یا نره)) به معنای زن و مرد تشکیل شده است.این واژه پس از ورود به زبان فارسی و در اوستا به شکل ((هونر)) به معنای خوب و نیک (از صفات خدای زرتشتیان = اهورامزدا) بکار برده می شد.در فارسی میانه یا پهلوی و پس از آن در دوره اسلامی به صورت ((هنر)) درآمد که به معنای انسان کامل و نیز به معنای فضیلت و کمال استعمال شد.

در لغت نامه دهخدا به معنای معرفت – دانش – کمال – فضیلیت – کیاست – زیرکی و فراست معناشده است.

در دایره المعارف هنر، هنر شامل فعالیت هایی مانند نقاشی – طراحی – مینیاتور – شعر – موسیقی – معماری – تئاتر – سینما و... می شود.

هوش و هنر

هوش را توانایی حل مسئله و یا تولید و خلق یک محصول که حد اقل در یک فرهنگ دارای ارزش باشد نامیده اند. هوش دارای انواعی است:

هوش کلامی: روزنامه نگاران و شاعران معمولا هوش کلامی بالاتری نسبت به بقیه دارند.

هوش فضایی و مکانی: نقاشان، معماران و خلبانان از این هوش بیشتر بهره برده اند.

هوش منطقی و ریاضی: علمای منطق و ریاضی دانان را شامل می گردد.

هوش حرکتی و جسمانی: جراحان، هنرپیشگان و ورزشکاران دارای هوش حرکتی بیشتری هستند.

هوش موسیقایی: موسیقی دانان و نوازندگان دارای هوش موسیقایی خوبی می باشند.

هوش درون فردی: علمای اخلاق از این هوش بهره بیشتری برده اند.

هوش میان فردی: معلمان، سیاست مداران، فروشندگان و درمانگران که با مردم جامعه بیشتر حشر و نشر دارند این هوش را بیشتر پرورش داده اند.

هوش طبیعت گرا: زیست شناسان را شامل می شود.

هوش وجود گرا: فلاسفه، مذهبیون و اندیشمندان عقلی دارای هوش وجود گرای بالاتری هستند.

هوش هم جنبه وراثتی و زیستی دارد و هم جنبه اکتسابی. منظور از اکتسابی این است که افراد جامعه بعد از تولد در تعامل و رفتار با محیط پیرامون خویش می توانند ضریب هوشی خود را تقویت کنند. محیط جامعه با توجه به تنوع شرایط و موقعیت ها فرد را به تجربه و تصمیم گیری های مختلف وامی دارد. در خلال این تصمیم گیری ها و آزمون و خطاها، تجاربی بدست می آید که می تواند قدرت فرد را در حل مسایل پیش رو کمک نماید.

محیط های آموزشی و پرورشی غنی و تشویق های کافی از سوی معلمان و والدین و اطرافیان می تواند تا حد زیادی علاوه بر افزایش حس اعتماد به نفس و عزت مندی کودک، در پرورش هوش او نیز مؤثر باشد.

محصولات هنری در دوره کودکی از همراهی احساسات و تخیلات و ذهنیان کودک و نیز ابزار و مواد و امکانات مورد نیاز هنری تولید می گردد.

تربیت هنری

دیدگاه کلی در برنامه درسی هنر در دوره ابتدایی تربیت هنری است. تربیت هنری از دیدگاه جروم هاپس من شامل موارد ذیل می گردد:

1- آموزش حواس

2- رشد تجارب دیداری

3- آفرینش و فهم شکل های نمادین دیداری

4- رشد تصورات دیداری در نقاشی، مجسمه سازی و هنرهایی تزئینی

5- آموزش چگونگی کاربرد تجارب دیداری و نقد و بررسی آنها

* یکی از ویژگی های تربیت هنری، توجه به تفاوت های فردی و میزان رشد هر یک از دانش آموزان است.

ابعاد تربیت هنری در آموزش و پرورش عبارت است از:

1) رشد خلاقیت دانش آموزان

2) درک دقیق و عمیق حسی نسبت به پدیده های هنری

3) پرورش حواس و بکارگیری آنها

4) افزایش تجربه های دیداری

5) خلق آثار هنری

6) شناخت اشکال نمادین دیداری

7) توانایی ابراز هنرمندانه

8) شناخت و فهم تاریخی – فرهنگی

9) افزایش حساسیت نسبت به ابعاد زیبایی شناختی پدیده ها

10) دقت و توجه به طبیعت و عناصر موجود در آن

در تربیت هنری، دانش آموزان باید یاد بگیرند که:

- چگونه ببینند.

- چگونه بشنوند.

- چگونه ارتباط برقرار کنند.

- و نهایتا آفرینش هنری داشته باشند.

موضوعات کلی تربیت هنری عبارتند از:

1- زیبایی شناسی: نظم – تقارن – تناسب – هماهنگی – انسجام. زیبایی های عینی می تواند در پرورش زیبایی های ذهنی و عقلی بسیار مؤثر باشد.

2- ارتباط با طبیعت: طبیعت یکی از مهمترین و اصلی ترین منابع الهام است. رنگ ها – آواز پرندگان – بوها – ترکیب ها – تضادها – شکل ها و...

3- آشنایی با تاریخ هنر: آثار باستانی و تاریخی – آداب و رسوم و سنت های پسندیده – میراث فرهنگی

4- تولید محصول هنری: آشنایی با ابزار و مواد هنری و کاربرد آنها و تولید بر اساس تفکرات و تخیلات

5- نقد هنری: توضیح در خصوص آثار هنری خود و دیگران

مراحل انجام فعالیت هنری

1- طرح مسئله: ایده کلی در ذهن تشکیل می شود. مثلا تابلوی نقاشی

2- تفکر: روش اجرا، ابعاد، موضوع دقیق تابلو و... اندیشیده می شود

3- کاربرد: آماده سازی زمینه کار، رنگ ها، ابزار و چارچوب تابلو

4- استدلال: توانایی توضیح دلایل انتخاب ها و نحوه اجرای تابلو

ضرورت و کارکرد های فعالیت های هنری در دوره ابتدایی

1- افزایش مهارت های کلامی و بیان غیر کلامی کودکان

2- افزایش صبر و تحمل و سعه صدر در کودکان

3- تقویت نظم و انضباط در کودکان

4- توانایی برقراری ارتباط مطلوب با محیط

5- کنترل عواطف و تخیلات

6- تقویت یادگیری، حافظه و دقت کودکان

7- توسعه تجارب و سازماندهی آن

8- افزایش اعتماد به نفس

9- تلاش و موفقیت بیشتر

اهداف برنامه درسی هنر در دوره ابتدایی

الف) اهداف غایی: این اهداف برگرفته از فلسفه حیات اسلام است. هدف غایی انسان رسیدن به مقام جانشینی و قرب خداوند است

ب) اهداف کلی: این اهداف برگرفته از فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی است که در چهار عرصه تبیین می گردد:

1- در ارتباط با خود 2- در ارتباط با خدا 3- در ارتباط با دیگران 4- در ارتباط با محیط.

عناصر اصلی اهداف کلی در اسلام عبارتند از: تفکر – ایمان – علم – اخلاق – عمل

ج) اهداف تفصیلی: در ذیل هر یک از عناصر پنجگانه بالا، اهدافی تعیین گردیده است.(همان موضوعات کلی تربیت هنری است)

د) اهداف جزیی: که در سه حوزه دانش، مهارت و نگرش تدوین گردیده است.

در حوزه دانش اهداف عبارتند از:

- آشنایی با خلقت

- آشنایی با رشته های هنری

- آشنایی با مواد و ابزار مختلف هنری

- آشنایی با میراث فرهنگی، هنری ایران

در حوزه مهارت اهداف عبارتند از:

- پرورش استعدادهای حسی و حرکتی

- پرورش استعدادهای گفتاری

- پرورش تفکر

- پرورش قدرت بیان احساسات و افکار به زبان هنر

- کسب و توسعه مهارت های اجتماعی

در حوزه نگرش اهداف عبارتند از:

توجه به زیبایی ها و خالق زیبایی ها

تمایل به ابراز احساسات و افکار

توجه به قابلیت های خود و اعتماد به نفس

علاقه به کاوش هنری و تجربه

توجه به حفظ میراث فرهنگی و هنری

تمایل به فعالیت هنری گروهی

روش های یاددهی – یادگیری فعالیت های هنری در دوره ابتدایی

1- روش توضیحی:

در این روش معلم به توضیح رشته هنری، معرفی ابزار و مواد آن و کاربرد هرکدام از ابزار و کاربرد نهایی آن هنر توضیح می دهد.

2- روش پرسش و پاسخ:

در این روش معلم با طرح سؤالات منظم و هدفمند، دانش آموزان را به تفکر و تبیین موضوع هنری وامی دارد.

3- روش نمایشی:

معلم در این روش عملا نحوه انجام یک فعالیت هنری را از ابتدا تا پایان به همراه روش استفاده درست از ابزار نمایش داده و سپس از دانش آموزان می خواهد تا آنان نیز آنرا اجرا نمایند.

4- ایفای نقش:

در این روش معلم از دانش آموز می خواهد خود را یک شخصیت هنری (بازیگر ویا...) تصور نموده و حرکات و صداهای او را تقلید نماید.

5- روش پروژه (واحد کار):

یک موضوع هنری را همه دانش آموزان کار کرده و اطلاعات آنرا گرد آوری نمایند.

6- روش گردش علمی:

رفتن به دل طبیعت و دیدن فضاها و اشکال مختلف و تناسب ها و... و یا بازدید از موزه ها و کارگاه ها و مشاهده تئاتر و...

آنچه معلم هنر در ارتباط با طبیعت باید بداند:

1- طبیعت یک منبع مهم و اصلی الهام هنری است. بنابراین شناخت طبیعت و دقت و حساسیت به آن برای معلم و دانش آموز لازم است.

2- انواع شکل ها، بافت ها، رنگ ها، صداها، حرکات و ویژگی های طبیعی. انواع نقطه، خط، سطح و حجم در طبیعت قابل مشاهده است.

3- انواع صداها از لحاظ بلندی، کوتاهی و یا حتی ظاهرا سکوت، ریتم، آهنگ و... (دارکوب، بلبل، آبشار و...)

4- توجه به عناصر بصری (دیداری)، انواع نقطه ها: دانه های شن، قطرات باران، خال های پروانه، ستاره ها، لکه های روی بدن پلنگ و...

5- توجه به خطوط متنوع در طبیعت: پوست گورخر، شن های بیابان، رگه های سنگ های رسوبی، ریزش آب، رگبارها، تنه انبوه درختان، شیارهای روی برگ درختان و گل ها

- انواع خطوط: مستقیم (تیربرق)- منحنی (سقف گنبدی)- شکسته (لبه صخره ها و تیغ اره)

- انواع سطوح: کروی، مربع، لوزی، چند ضلعی، نامنظم و...

- انواع حجم ها: کروی، بیضوی،هرمی، مکعبی، استوانه ای، نامنظم

- حجم های ترکیبی: اتومبیل با چند نوع حجم و سطح و خط و نقطه (کارتون LINE در تلویزیون)

6- برخی اشکال از همجواری با سایر شکل ها و یا زاویه دید و یا تابش نور می توانند تشکیل شوند (گلدان و صورت – کوه جمکران، سایه دست روی دیوار و..) کلیپ تبلیغاتی نورپخش شود.

برخی فعالیت های یادگیری پیشنهادی دانش آموزان در رابطه با میراث فرهنگی

- گردآوری کلمات و اصطلاحات محلی و معادل فارسی آن

- گرد آوری داستان ها و مثل های محلی

- تهیه گزارش از کارگاه های هنری بومی و صنایع دستی محلی و معرفی آنها

- گردآوری عکس هایی از آثار و بناهای فرهنگی و تاریخی و هنری و توضیح آنها

- عکاسی از مراسم و آئین های محله، منطقه و روستا و شهرستان

- گردآوری یا تصویربرداری از نقوش مختلف در فرش ها، گلیم ها و...

- گردآوری اسامی اساتید و هنرمندان برجسته محله یا شهر با شرح مختصری از زندگینامه آنان

عوامل موفقیت معلم دوره ابتدایی در تدریس هنر:

1) آگاهی از اهمیت و ضرورت هنر

2) توجه به تأثیر مستقیم و غیر مستقیم فعالیت های هنری در یادگیری سایر دروس

3) توجه به نقش هنر در تربیت فردی و اجتماعی دانش آموزان

4) توانایی در اجرای صحیح تدریس هنر و تربیت هنری

5) جذابیت بخشی در درس هنر

6) توجه به این نکته که خلاقیت کودکان محدوده ای نداردو هر کار جدید و عجیب و غیرقابل تصوری از سوی کودک ممکن است.

7) عدم حل مسایل و تکالیف هنری دانش آموز و فقط هدایتگری دراین زمینه

8) توجه به تفاوت های فردی (تفاوت در علایق، سلایق، استعدادها، آموخته های قبلی آنها، نیازها و محدودیت ها)

9) استفاده مطلوب از تکنولوژی های آموزشی و بکارگیری روش های مختلف تدریس (گردش علمی، بازدیدها، مباحثه، طرح سؤال و...)

10) توجه و استفاده از قابلیت ها و محاسن کارهای گروهی

11) فرصت دهی برای ابراز وجود و ارائه آثار هنری در کلاس و...

12) ارتباط آموزشی و تجربی با والدین (تجارب هنری والدین در کلاس درس هنر استفاده شود و از سوی دیگر نکات لازم آموزشی به والدین منتقل گردد)

13) درک و دانش هنری در رشته ها و زمینه های مختلف

14) توجه به اصول برنامه درسی هنر (انعطاف پذیری،کودک محوری، پرورش خلاقیت، تلفیق رشته های هنری، یادگیری مشارکتی)

اصول برنامه ریزی درسی هنر در دوره ابتدایی

1- استقلال جایگاه درس هنر در برنامه هفتگی (پایه های اول و دوم = 2ساعت در هفته و پایه های سوم تا ششم = 5/1 ساعت در هفته)

2- جامعیت محتوایی (نقاشی، کاردستی، تربیت شنوایی، قصه و نمایش)

3- انعطاف پذیری (اجرای همه فعالیت های بند دو اجباری نیست و معلم به فراخور علاقه و استعداد شاگردان و درعین حال حفظ اصول و کاربردهای تربیت هنری، طرح درس خود را برای هر جلسه انجام می دهد.

4- کودک محوری (آزادی و حق انتخاب توسط کودک تجربه شود، نمایش آثار هنری در کلاس و مدرسه و منطقه و...)

5- پرورش خلاقیت (تولید یک ایده و یا محصول نو)

6- تلفیق رشته های هنری: مثلا معلم قصه ای را می گوید و دانش آموزان درباره پایان قصه با هدایت معلم نظر می دهند و بعد به جای قهرمان قصه حرف می زنند و تقلید صدا و حرکات می کنند و سپس جذاب ترین بخش قصه را نقاشی می کنند و کاردستی می سازند.

7- یادگیری مشارکتی: ابتدا انفرادی فعالیت می کنند. کم کم فضا برای همکاری، همفکری، ایده گیری و گفتگو و مشارکت ایجاد می شود. دانش آموزان از هم یاد می گیرند، باهم یاد می گیرند و به هم کمک می کنند تا یاد بگیرند.

8- پویایی و استمرار برنامه: در نظر گرفتن تحولات، نوآوری ها و فن آوری های جدید در تولید محصولات هنری

0

چکیده

گروهی از زبان هنری برای توسعه آموزش و پرورش، تعدادی نیز برای توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و مذهبی... استفاده می نمایند.

ارائه ی امور پرورشی به مخاطبین می بایست جذاب باشند منشأ این جذابیت بعد زیبایی شناختی ارائه ی آنهاست، چنانچه توجه به بعد زیبایی شناختی در اجرای امور تربیتی هماهنگ با تحولات و تغییرات اجتماعی و فرهنگی و... مخاطبین صورت پذیرد جذابیت و توسعه ی این امور را بدنبال خواهد داشت. در فرایند های زیبایی شناختی، از دیدگاه تاریخی، عرف، سنتها و مقررات ویژه ای به وجود آمده است که خود هنرمندان و منتقدان هنری مورد بحث قرار می دهند. با تغییر فلسفه ی مسلط اجتماعی و محیط این مقررات و سنتها به چالش کشیده می شوند و هنر مندان فرایند های زیبایی شناختی جدیدی را خلق خواهند نمود. دراین مقاله ضمن بیان اهمیت و ضرورت توجه به درس هنر به نقش هنر قصه گویی، هنر نقاشی و خو شنویسی، رنگ ها، هنر موسیقی و شعر در توسعه فعالیت های امورتربیتی پرداخته ایم. به طور کلی رویکردهای آموزشی و پرورشی هنر(پور محمد، 1382) عبارتند از: شناخت ویژگیهای روحی و روانی- پرورش تفکر منطقی و تفکر منعطف پرورش خلاقیت پرورش حس کنجکاوی و جستجو گری پرورش حس زیباشناشی-(انتقال فرهنگ و مفاهیم اجتماعی، ایجاد و پایه ریزی سنتهای فرهنگی) این رویکردها از اهداف بسیار مهم فعالیتهای تربیتی هم به شمارمی روند.

واژگان کلیدی: هنر، درک هنری،فعالیتهای امور تربیتی، انواع هنر

مقدمه

«ا... جمیل و یحب الجمال»براستی که خداوند زیباست و زیبائیها را دوست دارد. صفات الهی و روح خداوندی در کالبد بنی بشر دمیده شده است و خلقت انسان پرتوی از عظمت و جمالِ اوست.انسان هم زیباست و زیبائیها را دوست دارد. هدف فعالیتهای تربیتی، پرورش انسان برای رسیدن به کمال یا تقرب الهی می باشد. چنانچه این اهداف از پرتو ذات خدا دمیده شده در انسان، آفرینندگی، خلاقیت و حس زِیبایی جویی و... سرچشمه گیرند به عالی ترین فعالیتهای معنوی انسان تبدیل می شوند استعداد هنری و حس زیباِِیی جوِِیی را خداوند در نهاد جانشین خود بر زمین قرار داده است. هنراز بدو خلقت انسان زبان تبادل اندیشه ها و گفتگوی فرهنگها و تمدنهای بشری بوده است و همچنین در ایجاد و پایه ریزی سنتهای فرهنگی جامعه اهمیت اساسی دارد.

تعاریف مختلف هنر

صاحبنظران و اندیشمندان در موقعیتها و شرایط متفاوت تعاریف متفاوت از هنر ارائه داده اند با تغییر فلسفه اجتماعی ادراکات متفاوتی از هنر در جامعه شکل می گیرد. هنوز تعریف جامع، کامل و هماهنگ با تغییرات و تحولات جوامع انسانی از هنر وجود ندارد. تعاریف هنر در شرایط زمانی متفاوت و یا دیدگاههای مختلف(به نقل از محمد پور،1382،ص16-17) عبارتند از:

آیت ا... سید علی خامنه ای:

هر اندیشه ای که در قالب هنر نگنجد ماندگار نیست.

شیلر: هنر دعوتی است به سوی سعادت.

اسکاروایلد: هنر کلید فهم زندگی است.

ویل دورانت: از آنجا که طبیعت توقف می کند، هنر آغاز می شود.

نیما یوشیج:آنچه در هنر اساس زیبایی است، راستی ودرستی است.

ارسطو: هنر تقلیدی از طبیعت است.

هگل: هنر تجلی روح کامل است.

هنر تجلی احساس و اندیشه هنرمند است.

هنر کوششی برای ایجاد زیباییست.

هنر بیان احساسات و عواطف درونی هنرمند است.

تولستوی: هنر انتقال تجربه شخصی هنرمند وسرایت دادن این احساس به دیگران است.

مگاستا: هنر پدیده ای است اجتماعی و هیچ جامعه ای و لو ابتدایی ترین قبایل، ازهنر غافل نمانده است.

هانری برگسون: هنر صرفاً مشاهده مستقیم تر واقعیت است.

مولی ناگی: هنر ابزار تیز کننده حواس است و چشم ها، مغز واحساسات را تیز می کند.

هنر و تربیت

ارائه ی امور پرورشی به مخاطبین می بایست جذاب باشند منشأ این جذابیت بعد زیبایی شناختی ارائه ی آنهاست، چنانچه توجه به بعد زیبایی شناختی در اجرای امور تربیتی هماهنگ با تحولات و تغییرات اجتماعی و فرهنگی و... مخاطبین صورت پذیرد جذابیت و توسعه ی این امور را بدنبال خواهد داشت. در فرایند های زیبایی شناختی، از دیدگاه تاریخی، عرف، سنتها و مقررات ویژه ای به وجود آمده است که خود هنرمندان و منتقدان هنری مورد بحث قرار می دهند. با تغییر فلسفه ی مسلط اجتماعی و محیط این مقررات و سنتها به چالش کشیده می شوند و هنر مندان فرایند های زیبایی شناختی جدیدی را خلق خواهند نمود.

چون سواد فناورانه هنری در بیشتر مدارس مورد توجه قرار نمی گیرد. ارائه هنر والا و سنتی برای معلمان و دانش آموزان اهمیتی ندارد. هنرهای توده پسندِ هماهنگ با فرهنگ کشور را مناسب ترین شیوه ی هنری برای توسعه و تحول هر فعالیت اجتماعی می باشد.

هنر یکی از مقوله های جدی فرهنگی هر جامعه ای است و دانشمندان آن را عالی ترین شکل فعالیت معنوی انسان دانسته اند. طبیعی است که وقتی این فعالیت معنوی انسان امکان رشد بیابد در غنا بخشیدن به فرهنگ اجتماعی کاربردی عظیم خواهد داشت. از سوی دیگر، هنر در رشد، بالندگی و شکوفایی انسان، در درک و شناخت جهان پیرامون در راه یابی به ژرفای درون آدم ها، در آشنایی با آداب و رسوم و فرهنگ و اعتقادات اقوام گوناگون جهان، در ایجاد فضای تفاهم و همبستگی میان ملل، درتبادل اطلاعات و غیره یازیگری است شایسته وبایسته.(شفیعی ومحمد پور،1383ص12)

هنر در فرایند خلاقیت هنری شخصیت را پرورش داده و آنچه را به زبان نمی آید بیان می کند زیرا هنر وسیله بیان خویشتن است و به عنوان صمیمانه ترین زبان احساسات محسوب می شود. زبان هنر، اصیل ترین، خالصترین و رساترین زبانهاست که به کمک آن می توان افراد جامعه را بسوی پیشرفت و تعالی سوق داد. هنر به زندگی تحرک می بخشد و عاملی برای رشد تفکر و ایجاد فلسفه خاصی برای زندگی می شود و در جنبه های مختلف اجتماعی ارزشمند واقع شده وابعاد معنوی وجود انسان را تقویت می کند.

«آشنا کردن دانش آموزان با تجربیات هنری، تفکرات و اصول بصری، زیبایی شناسی و تأثیرآن در فرایند یاددهی، یادگیری در مدرسه ها ضروری می نماید، لذا مربیان باید از طریق هنر دانش آموزان دوره ابتدایی را با میراث گذشتگان و هنرمندان ایرانی آشنا سازند. برنامه های هنری را می توان زمینه ساز ایجاد سواد بصری، بی تکلفی، سادگی، صداقت و ژرف نگری دانست.آموزش هنرهای کاربردی نیز برای کشف توانایی های فردی و احتماعی دانش آموزان در زندگی و تحصیل نقش مهمی ایفا می کند. مربیان تربیتی، سازنده و تکمیل کننده آموزش های رسمی مدارس هستند. هنربه عنوان ابزار کار، در دست توانای مربیان، نقش بسیار چشمگیری ایفا می نماید، که در این مقاله به نقش هنر در فعالیت های تربیتی می پردازیم. تربیت را می توان به هنر تشبیه کرد. هنر دو جزء اساسی دارد. روح هنر همانا احساس هنرمند است که هر قدر غنی تر و بارورتر باشد، به همان اندازه اثر هنری اصیل تر و کامل تر است. تربیت نیز شبیه هنر است و روح این هنر، وارستگی خود مربی و کمالات معنوی و الهی اوست که اگر این روح در میان نباشد، به کار بستن تکنیک های تربیتی به تنهایی دردی را دوا نخواهد کرد». (کریمی. 1387.ص7).

مربیان پرورشی می بایست دوره های ضمن خدمت مربوط به انواع هنررا بگذرانند.آنان با همکاری مدیر و معلمان مدرسه به توسعه ی فعالیت های تربیتی می پردازند.

هنر نقاشی و خوشنویسی در فعالیتهای تربیتی

«یکی از هنرهایی که می تواند در تربیت کودک سهم بسزایی داشته باشد نقاشی است. نقاشی کردن فعالیتی تقریباً غریزی است که در رشد هوشی و ذهنی کودکان و نوجوانان بسیار مؤثر است. بسیاری از پژوهندگان بر این عقیده اند که نقاشی کودک دریچه ای است که بر اندیشه ها و احساسات او گشوده می شود و می توان از نقاشی های او در سنجش شخصیت یا تشخیص نابسامانی های روانشناختی او استفاده کرد و در پی درمان آن ها برآمد. اهمیت نقاشی از این جهت است که به حقیقت ذاتی اشیا از کلمات بسیار نزدیک تراست و درک آن برخلاف نوشتن به کوشش و دقت زیادی نیاز ندارد. به زبان ساده تر، شکل یک خانه هر قدر هم که بد کشیده شده باشد شباهت بیش تری از کلمه خانه به خانه واقعی دارد و چون کودک برای تجسم بخشیدن به اشیاء در مغزش بیش تر از تصویر واقعی آن ها استفاده می کند، نقاشی می تواند در برقراری ارتباط با دنیای بیرون، نقش مهمی ایفا کند، در این کار سه بخش یعنی دست، چشم و مغز فعالیت دارد. کودک اندکی که بزرگتر شد متوجه می شود کشیدن نقاشی به او امکان می دهد که اندیشه ها و یا به عبارت دیگر تأثیر پذیری از خاطرات و فرهنگ محیطش را نشان دهد. او به کمک نقاشی دلهره های درونی اش را آشکار می سازد وبه این طریق اثر مخرب آن ها راکاهش می دهد. به همین جهت برای رفع بسیاری از مشکلات روحی و روانی دانش آموزان می توان از نقاشی استفاده کرد. در مجموع، هنر نقاشی با توجه به زبان تصویری و تجسمی خود، کارآیی های بسیاری در امر تعلیم و تربیت دارد که برخی از آن ها بدین شرح است:

الف) کودک از طریق فعالیت نقاشی به شناخت خود و جهان نائل می شود.

ب) کشیدن نقاشی منجر به پرورش تخیل کودک می شود.

ج) از دیگر ویژگی های نقاشی، قابلیت آن در انتقال دانش های کودک است.

د) ایجاد سرگرمی سالم و لذت بخشیدن به کودک از دیگر آثار این هنر است.

ه) شناخت محیط و فضای زندگی از دیگر کارکردهای مهم نقاشی است که کودک آن را به دست می آورد»(سلطانی، 1387 ص12)

ارزش آهنگ خط در هنر مشرق زمین از هنر خطاطی سرچشمه گرفته است و بعد به طراحی، سرایت می کند. طراح ایرانی، ویژگی های شکل (هنر و طراحی) و تغییر آهنگ خط را در رابطه ساختمان اجسام جستجو می کند. خط می تواند به اشکال مختلف ظاهر شود، ضخیم، نازک، باریک، بلند، باز، بسته، مقطع، پیوسته، عمودی، افقی، زاویه دار، مارپیچ، شکسته، خمیده، براق، مکدر، شفاف و مات. خط، به تنهایی توانایی آن را دارد که حالت های بیانی مختلف مانند: غم، شادی، عصبانیت، اطمینان و... داشته باشد.(کریمی. 1387.ص7)

هنر قصه گویی و تأثیرات تربیتی آن

کریمی در مورد نقش قصه و قصه گویی در تربیت می گوید:«قصه گویی، فرایندی است که هر چند ممکن است در میان همه قشرها انجام گیرد، اما مخاطبان اصلی آن کودکان و نوجوانان اند. در مقابل، تعلیم و تربیت بچه نیز هدف و برنامه ی اصلی نظام آموزش و پرورش است. به بیانی دیگر، نقش و تأثیر قصه چه به صورت کفتن از حفظ و چه خواندن از روی متن و تصویر باشد، کاملاً بدیهی و روشن است. استفاده از این شیوه در دوره های پیش دبستانی و دبستانی، ضروری و از برنامه های کاری معلمان و مربیان است و در دوره های بالاتر جزء فعالیت های ضمنی و ابتکاری بعضی معلمان به شمار می رود. بچه ها باشنیدن هر قصه، این نکته را احساس می کنند که شایسته تر آن است که بیش از آنچه می گویند، بشنوند و فبل از سخن گفتن، کمی بیندیشند. وادار سازی دانش آموزان به تفکر و تأمل یکی دیگر از تأثرات شگرف هنر قصه گویی است.»

هنر موسیقی و شعر در فعالیت های امور تربیتی

«ادوات موسیقی های سنتی و معاصر هر کدام به نوعی در تلطیف عواطف دانش آموزان مؤثر هستند. پرهیز از موسیقی های مبتذل و گرایش دانش آموزان به موسیقی و آوازهای طبیعی و مجاز تأثیرات شگرفی در روح و روان دانش آموزان به جا می گذارد. شعر وادبیات جزء هنر های شنیداری و ذهنی است. همواره طبیعت، الهام بخش شاعران و هنر مندان و زمینه ی فکری برای سرودن شعر است.

گوش دادن به سرود طبیعت و تمامی جلوه های آن مانند صدای آبشارها و آواز پرندگان، لحظهی شروع سرایش شعر و منبع الهام شاعر است. از طریق آموزش و فعالیت در زمینه ی پرورش ذوق هنری می توان با استفاده از سرود شعر، دانش آموزان را به سوی (آموزه های دینی) هدایت کرد. موسیقی، سرود و اشعار گوناگون ابزارهایی هستند که دانش آموزان را با (آموزه های دینی) آشنا می کنند. از عناصر ریتم، آهنگ و موسیقی در مدارس، می توان برای آموزش بعضی از دروس، مثل ریاضی، بهره جست».(کریمی. 1387.ص7)

رنگ ها و نقش آن ها در تعلیم و تربیت

«پژوهشگران در رابطه با تأثیر عوامل مختلف در بازدهی و نتایج فرایند تعلیم و تربیت، مطالعات کسترده ای انجام داده اند و نقش کمی و کیفی عوامل مختلف نرم افزاری مانند: برنامه ریزی، مدیریت، نیروی انسانی و همچنین عوامل سخت افزاری مانند: محیط طبیعی، فضاهای فعالیت و تجهیزات مختلف را شناسایی و ارزیابی کرده اند.

به نظر«چان کولتز» چگونگی فضاهای آموزشی و پرورشی از عوامل موثر در کارآیی درونی آموزش وپرورش می باشد.در تعلیم و تربیت نوین، فضای فیزیکی مدارس به عنوان یک عامل زنده و پویا در کیفیت های آموزشی و پرورشی دانش آموزان، ایفای نقش می کند.

در پژوهش های انجام شده، عوامل شکل دهنده به فضای فعالیت همچون: اندازه، تناسب، نور و رنگ مورد بررسی قرار گرفته است. در میان عوامل فوق، رنگ نقش مهم و بسزایی در تأثیرات محیطی و در نتیجه میزان و کیفیت فعالیت های آن دارد.

بعضی از رنگ ها مفاهیمی چون: روشنی، شادمانی و امیدواری داشته و برسلامتی روح و روان آدمی تأثیر بسزایی دارند و گروهی از آن ها، موجب کسالت، یاس، غم و اندوه گردیده و باعث خستگی و افسردگی روح و روان آدمی می شوند.

«هنر ارتل» تأثیرات رنگ محیطی را میان کودکان مدرسه ای در مونیخ مورد مطالعه قرار داد. در این تحقیق رنگ های اصلی مورد مطالعه با تأثیرات مثبت تر ذهنی، زرد، زرد متمایل به سبز، پرتقالی و آبی روشن بود که در چنین شزایطی نمرات بهره هوشی کودکان دوازده نمره افزایش یافت، در حالی که در محیط های تیره (سیاه، قهوه ای و...) نمرات بهره ی هوشی کودکان، کاهش یافت. دریک جمع بندی از مطالعات پژوهشگران در مورد رنگ، رنگ های روشن و نزدیک به سفید ضمن افزایش فعالیت عمومی بدن، باعث نشاط، پیشرفت کار و فعالیت های شغلی، حرفه ای، تحصیلی و... می گردد و برعکس، رنگ های تیره اثر کاهندگی در میزان تحرک داشته، باعث کم شدن فعالیت و پیشرفت می گردد. رنگ های تیره محیط را تاریک تر و کوچک تر جلوه نشان می دهد در حالی که رنگ های روشن که بزرگ تر جلوه می کنند و محیط را روشن تر و پر نور تر جلوه می دهند». (عبدالحسینی، 1387.ص10).

اگر نظام تعلیم و تربیت بیان هنری به خود گیرد موفقیتش بیشتر از هر زمان دیگر خواهد بود، وبطور مستقیم یا غیر مستقیم در جنبه های مختلف اسباب رشد را به انسانها هدیه خواهد کرد.(محمد پور،1382،ص18)

زبان هنر قادر است مؤثرتر از هر وسیله ارتباطی دیگری دانش را نشر دهد. هنرهای تجسمی تجلیات عالی زبان هنری هستند.بنابراین زبان هنر وسیله ای شگفت انگیز برای بر قراری ارتباط میان آدمیان است. یاددهی و یادگیری هنر به پرورش شخصیت انسان می انجامد مهم ترین وسیله برای توسعه فعالیتهای امور تربیتی زبان هنر است با فراگیری این وسیله ارتباطی جهانی، هم می توان پرورش جنبه های مختلف شخصیت انسان را تضمین کرد و چنانچه حس زیبا جویانه و ادراک تصویری در مخاطبان پرورش یافته با شد هنر وسیله ارتباطی است که بصورت مستقیم و غیرمستقیم می تواند شرایط توسعه فعالیتهای امور تربیتی را فراهم نماید. فعالیتهای امور پرورشی در قالب زبان هنر ماندگار خواهند بود. اندیشه ها و ارزشهای بنیادین فعالیتهای پرورشی از پیشیه فرهنگی ما و متناسب با ویژگیهای کنونی جامعه شکل می گیرند و در قالب هنر ماندگار می شوند.

با در نظر گرفتن گرایش انسان به زیبائیها و میل به کمال در آنان و مطابقت دادن آن با کارکردهای آموزشی و پرورشی هنر، به راحتی می توان دریافت که، انسان چه آگاهانه و چه ناآگاهاه خواستار زیبایی است. هنر در زمینه تعلیم و تربیت و کشف استعدادهای خلاقه دانش آموزان نقش حیاتی داشته و قادر است یک انسان کوچک را به سوی جهان نوآوریها و خلاقیتها رهنمون ساخته و او را با گنجهای گرانبهای فرهنگ و هنر آشنا سازد. (محمدپور،1382ص12-13)

زبان هنر و ارتباط بصری و حسی از لحاظ توان، خواه برای آشتی دادن انسان با شناخت خویش و خواه برای بخشیدن موجودیتی یکپارچه به او از معتبر ترین وسایل است، زبان هنر قادر است مؤثرتر از هر وسیله ارتباطی دیگری دانش را نشر دهد. زبان هنر به انسان امکان می دهد که تجربه کند و تجربیاتش را در شکلی قابل مشاهده مستند سازد مثل هنرهای تجسمی که تجلیات عالی زبان هنری هستند. بنابراین زبان هنر وسیله ای شگفت انگیز برای بر قراری ارتباط میان آدمیان است.

انسان در جریان تفکر زیبا شناسانه و فعالیتهای هنری با عواملی چون،تعادل، توازن، هماهنگی، نظم، تشابه، تضاد، و...در گیر است و در این گیرودار سعی می کند آنها را در بهترین وجه ممکن مورد استفاده قرار دهد.

عناصر بوجود آورنده ی آثار هنری تماماً در جهت انسانی کردن زمین و به کمال رساندن انسان مورد توجه هنرمندان است. (محمدپور،1382ص67-68)

فعالیتهای هنری ضمن ایجاد فرصتها برای تقویت حس کنجکاوی، تقویت حواس، سیالی ذهن، پرورش دقت و ایجاد اعتماد بنفس و خودباوری و... در کودکان که منجر به دستیابی آنان به مهارتهای هنری می شود، در آموزش سایر مفاهیم آموزشی و پرورشی و دروس دیگر نیز حائز اهمیت است.

بهره گیری از شیوه ها و فعالیت های هنری برای ارائه آموزشها موجب تعمیق یادگیری، کیفیت بخشی به فعالیتهای گروهی و مشارکت جویی و لذتبخش نمودن فرایند یاددهی- یادگیری گردیده و آموزش دروس دیگر را ازسهل ترین روش میسر می سازد.

نظر سنجی بعمل آمده از معلمان و عالمان تعلیم و تربیت و مسؤولان آموزش و پرورش کشور در سال 1377 به نقل از محمد پور بیانگر نگرش مثبت آنان نسبت به درس هنر و نقش اساسی هنر در تدریس دیگر دروس می باشد.

زبان هنر و اساسی و مؤثرترین روش برای توسعه فعالیت های امور تربیتی می باشد. ضروریست همه ی مربیان تربیتی و معلمان و دانش آموزان کارگاههای عملی دروس هنر را با موفقیت به پایان برسانند تا به درک هنری و ارتباط تصویری دست یابند و همچنین یادگیری الفبا ی زبان هنر و ادراک هنری لازمه ی توسعه ی هر فعالیتی بوسیله زبان هنر، می باشند.

با تجربه مکاتب مختلف فرهنگی، هنری، علمی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و با داغ شدن بحث های زیبایی شناختی، فردگرایی، خردگرایی، مفهوم مدرن و مدرنیته، فرم و محتوی و جنبشهای آوانگار در ابعاد گوناگونش، موضوعات متنوع ترگشته و هر روز شکل جدیدی از هنری پدیدار می شود که به نوعی در زندگی افراد حضور یافته و شکل دهنده ادراک معاصر می گردد. (محمدپور،1382ص61-62)

تنوع گسترده هنر و فعالیتهای هنری پرسشهای سیاستگذاری مهمی را مطرح می کند، درباره اینکه از چه اشکالی از هنر و کدام دسته از هنرمندان باید حمایت کرد؟ چگونه بودجه ای در اختیارشان قرار داد؟ چه نوع هنرها و چه گروهی از هنرمندان باید مورد بی مهری قرار گیرند و به آنها بی توجه بود؟(لس هیود وهمکاران،1380،ترجمه احسانی،ص92)

وظیفه آغازین هنر برقرار کردن ارتباط است با تبادلی فرهنگی، زیبایی شناختی که بین هنرمند به عنوان تولید کننده، و حضار بعنوان مصرف کننده انجام می گیرد. مدیران هنر ممکن است تلاش کنند موانعی را که در راه درک هنری وجود دارد بردارند تا بتواند در سطح جامعه گسترده تری جلوه گر شود، عملکرد هنر اهمیت دارد، به حضار معرفی می کند.

برای ترویج تفکراتی که در زندگی بشر نقش منحصربه فردی دارند، باید از مراکز علمی و آموزشی شروع نمود و دانش آموزان را از این موهبت پر ارج(هنر و فعالیتهای هنری) درجهت بالندگی آنان بهره مند ساخت و با استفاده از امکاناتی که درس هنر در اختیار قرار می دهد در جهت تربیت شهروندانی شایسته تر کوشید. (محمدپور،1382ص61-62)

درک هنری لازمه توسعه فعالیتهای امور تربیتی درمدارس

لازمه توسعه فعالیتهای امور تربیتی از طریق هنر، افزایش مهارت مخاطبین در برقراری ارتباط و ادراک بصری می باشد. آموزش هنر که بسیاری از جنبه های شخصیت انسان را در بر می گیرد، باید جدی گرفته شود. نظر دو معلم آمریکایی (به نقل از سر کار آرانی، 1381،ص29) قابل توجه است: "برای دانش آموزان آمریکایی چندان مهم نیست که آهنگی را مشترکاً بیاموزند و آن را اجرا کنند؛ این در حالی است که ما بدون بهره گیری از موسیقی و هنر نمی توانیم فرهنگ و مفاهیم اجتماعی را به کودکان بیاموزیم"

در ژاپن برنامه درسی ملی وجود دارد ولی حدود یک سوم از ساعات آموزشی مدارس ابتدایی به مو ضوعات غیر آکادمیک چون هنر، موسیقی و تربیت بدنی، خانه داری و فعالیت های ویژه اختصاص دارد.(سر کار آرانی، 1381،ص28)

درک هنری از تجربه هنری ناشی می شود و باید از طریق دانش عملی به دست آمده از چنین تجاربی، به شکل گیری آن کمک می شود. درک هنری زمینه فکری و انتقادی است و سبب می شود که افراد توسط آن به قضاوت در مورد ارزش هنری آثار هنری... در ارتباط با زمینه تاریخی و فرهنگی آن آثار و جایگاه واقعی هنر در حیات مردم سرا سر جهان بپردازند.(جان لنکستر،1377،ص12)

به نظر می رسد برخی بدون کار هنری قادر به «درک» هنر هستند. چنین امری امکان پذیر نیست و درک و انتقاد آنان نمی تواند واقعی باشد. آیا شخص می تواند درک کند که رنگ چگونه روی بوم نقاشی نهاده می شود، بی آنکه خود هرگز چنین کاری را تجربه کرده باشد؟ آیا من می توانم احساس یِک فضانورد را به هنگام پا نهادن به سطح کره ماه درک کنم، درحالی که خود هرگز چنین کاری نکرده ام؟ تصور می کنم که نه. (جان لنکستر،1377،ص12)

جان لنکستر در تأیید نظر خود نقل می کند که در گزارش بنیاد کالوست گلبنگیان تحت عنوان هنر در مدارس این نکته مورد تأکید قرار گرفته که آموزش «زیبایی شناختی» برای کودکان از اهمیت خاصی برخوردار است. و به این مسأله اشاره می کند که هنر در ایجاد و پایه ریزی سنتهای فرهنگی حائز اهمیت است و کودکانی که تجارب خلاقه هنری دارند، آن را بهتر درک می کنند و برای آن ارزش بیشتری قائل هستند. براستی چنین است؛ زیرا ذوق و خلاقیت هنری برای آنان معنی دارتر خواهد بود. جنبه درک هنری در بر گیرنده پاسخهای عاطفی، حسی و تعقل تجارب هنری خلاق است و زمینه ای است که قدر شناسی از هنروری، صنعتگری و کیفیت طرح را چه در آثار فرهنگی هنری گذشته و حال مورد تأکید قرار می دهند.

متأسفانه در کشور ما به آموزش هنر این وسیله شگفت انگیز برای برقراری ارتباط میان انسانها توجهی نمی شود. با برگزاری چند جلسه آموزش هنر برای معلمان، توسط افراد غیر متخصص نمی توان در معلمان و دانش آموزان درک هنری بوجود آورد.

نتیجه گیری

زبان هنر، اصیل ترین، خالصترین و رساترین زبانهاست که به کمک آن می توان افراد جامعه را بسوی پیشرفت و تعالی سوق داد. هنر به زندگی تحرک می بخشد و عاملی برای رشد تفکر و ایجاد فلسفه خاصی برای زندگی می شود و در جنبه های مختلف اجتماعی ارزشمند واقع شده و ابعاد معنوی وجود انسان را تقویت می کند.

گروهی از زبان هنری برای توسعه آموزش و پرورش، تعدادی نیز برای توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و مذهبی... استفاده می نما یند.

ارائه ی امور پرورشی به مخاطبین می بایست جذاب باشند منشأ این جذابیت بعد زیبایی شناختی ارائه ی آنهاست،لازمه توسعه فعالیتهای امور تربیتی از طریق هنر، افزایش مهارت مخاطبین در برقراری ارتباط و ادراک بصری می باشد.

هنر در ایجاد و پایه ریزی سنتهای فرهنگی حائز اهمیت است و کودکانی که تجارب خلاقه هنری دارند، آن را بهتر درک می کنند و برای آن ارزش بیشتری قائل هستند. براستی چنین است؛ زیرا ذوق و خلاقیت هنری برای آنان معنی دارتر خواهد بود. ضروریست همه ی مربیان تربیتی و معلمان و دانش آموزان کارگاههای عملی هنری را با موفقیت به پایان برسانند تا به درک هنری و ارتباط تصویری دست یابند و همچنین یادگیری الفبا ی زبان هنر و ادراک هنری لازمه ی توسعه ی هر فعالیتی بوسیله زبان هنر، می باشند. چنانچه ما بتوانیم افراد متخصص برای آموزش درس هنر تربیت کنیم خواهیم توانست هم وطننان هنرمند، با ادراک هنری بالا تربیت کنیم برای شکل گیری شخصیت هنری در دانش آموزان می بایست از دوران کودکی مربی آگاه و که دارای ادراک هنری صحیح از فعالیتهای هنری کودکان می باشند مسؤو لیت تربیت آنها را بعهده گِیرند تا با بازخوردهای درست موجبات پرورش استعداد هنری آنها را فراهم نمایند. مربیان تربیتی به عنوان پرچم داران تربیت و اصلاح جامعه باید از هنربه عنوان ابزاری کارآمد در بهبود فعالیت های تربیتی و فرهنگ جامعه استفاده نمایند و از طریق هنر، علوه بر ارشاد دانش آموزان، جامعه را از گزند تهاجم فرهنگی برهانند و به سوی تعالی و رشد سوق دهند. هنر به عنوان مؤثر ترین ابزار در پرورش روح و روان دانش آموزان نقش کلیدی دارد که مربیان نباید از این ابزار غافل بمانند.(کریمی.1387.ص7)

پیشنهادات

1- پیشنهاد می شود در مراکز تربیت معلم مربیان پرورشی دروس تخصصی رشته های هنری را بیاموزند تا تجربیات هنری، تفکرات و اصول بصری و زیبایی شناسی شان افزایش یابد در صورت نداشتن تجربه هنری توانایی مدیریت و استفاده از هنر در توسعه فعالیت های امور تربیتی را نخواهند داشت.

2- پیشنهاد می شود محیطی مناسب برای آموزش عملی درس هنر در مدارس با کمک مربیان متخصص ایجاد گردد.

3- متأسفانه کارشناسان در بعضی مناطق هنوز به ارزش این زبان شگفت انگیز پی نبردند و با وجود دبیران تخصصی، درس هنر را غیر تخصصی ها تدریس می کنند. لازمه ی توسعه ی هر فعالیتی بوسیله زبان هنر، یادگیری الفبای زبان هنر و درک هنری می باشد. پیشنهاد می شود برنامه ریزی درسی در خصوص رشته های مختلف هنری به صورت نظری و عملی مورد توجه ویژه قرار گیرد.

4- پیشنهاد می شود آموزه های دینی با برنامه ریزی مناسب و همراه زبان رسای هنر آموزش داده شوند.

منابع

1- جان لنکستر،(1373). هنر در مدرسه (سید عباس زاده، میر محمد، مترجم) تهران: انتشارات مدرسه. ص12

2- رستمی پور، علی.(1378).راهنمای اجرای فعالیت پرورش"آیین مطالعه و پژوهش"ویژه دوره ی متوسطه.تهران: وزارت آموزش وپرورش،معاونت پرورشی،انتشارات تربیت.صص15-35.

3- لس هیوود وهمکاران،(1380).اوقات فراغت.(احسانی، محمد، مترجم).تهران:انتشارات امید دانش ص91،92،289

4- محمد پور، آیت الله.(1382).آموزش هنر در مدارس دوره ی ابتدایی.تهران: مؤسسه فرهنگی منادی تربیت. صص11-12-17-62-68

5- شفیعی، کمال الدین و محمد پور آیت الله،(1383).آموزش نمایش، بازی خلاق در مدارس دوره ی ابتدایی. تهران: انتشارات آزمون نوین. ص1-12

6- سلطانی،فاطمه.(1387). اثر هنر نقاشی در تربیت. نشریه نگاه. وزارت آموزش و پرورش. ص 12. شماره 350.

7- کریمی،اکبر.(1387). نقش هنر در فعالیت های امورتربیتی. نشریه نگاه. وزارت آموزش و پرورش. ص 7. شماره 373.

8- عبدالحسینی، رمضان.(1387) رنگ ها شما را خلاق تر می کنند. نشریه نگاه. وزارت آموزش و پرورش. شماره 375. ص10.

نویسنده: مسلم کریمی

0

هنر، نتیجه کوشش انسان برای ایجاد زیبایی است.

نیاز انسان امروز به هنر از جمله نیازهای است که احتیاج به احتجاج و استدلال ندارد زیرا هر انسانی، با هر سطحی از فرهنگ، فکر و اندیشه‌ی که دارند به این مساله واقف هستند. از زمانی که انسان را می‌شناسیم به همان میزان هنر را در کنار آن می‌بینیم. بشر در طول تاریح حیات اجتماعی‌اش هیچ وقت بدون هنر زندگی نکرده و هنر از آغاز زندگی تا به امروز همچنان با او و همزاد او و همراه او خواهد بود.

بررسی تأثیر هنر بر درمان و بهبود بیماریها

باید همه انسان ها به ویژه بیماران با انواع دردها و عوامل منفی زندگی مبارزه کنند و برای لذت بردن از زندگی و بهبود در مشکلات و ناراحتی های روحی و روانی و غیره با هنر و انواع آن دم خور باشند، چون ارتباط با هنر نقش مؤثری در تقویت روحیه دارد و لازم نیست همگی هم هنرمند شوند ولی همه می توانند با هنر تماس داشته باشند و می توانند در گلستان هنر قدم بردارند و آرامش بگیرند. امروزه هنر نقش مثبت فراوانی در خیلی از بخش ها و حوزه ها را بر عهده گرفته است که هنر درمانی چه به صورت تجربه ای و چه به صورت حرفه ای و تخصصی آن در خیلی از جوامع به عنوان یک الگو و معیار تحقق و مورد اجرا قرار گرفته است.

تفاوت هنرمند با دیگر افراد جامعه

ضیاءالدینی خالق مجسمه ساز در ارتباط با نقش و جایگاه یک هنرمند در جامعه و تاثیرات آن اظهار داشت، هنرمند نیز مانند هر انسانی در جامعه زندگی می کند و با بقیه مردم به زندگی روزانه اش مشغول می شود و فرقی با دیگر افراد ندارد اما دو تفاوت اساسی در این موضوع وجود دارد که هنرمند را از دیگر افراد جامعه شاخص تر می کند. یکی ابزار کار و زبان بیانی او و دیگری حساسیتش نسبت به پدیده ها و اتفاقاتی که دور و برش می افتد و نسبت به آن واکنش و رویکردی متفاوت با دیگر افراد دارد.

این خالق مجسمه زیبا و ماندگار میدان آزادی سنندج با بیان اینکه هنرمند با استفاده از عوامل دیداری، شنیداری و نوشتاری واقعیت های بیرونی را تبدیل به اثر هنری می کند و وقتی که این مسائل و موضوعات در قالب هنر جای گرفت می تواند تأثیرش از خود واقعیت زیباتر و بیشتر و بهتر باشد.ایشان در ارتباط با نقش و تأثیر هنرمندان در همراهی و کمک به نهادهای مردمی و انجمن های حمایت از بیماران مانند بیماران سرطانی اظهار داشت: به نظر من هنرمندان می توانند از دو شیوه نقش و تأثیر مثبتی را در این راستا ایجاد کنند یکی با ارائه کار و اجرای برنامه های نمایشی و موسیقی، و برگزاری نمایشگاههای تجسمی و نقاشی و عکس و... تا از درآمد و فروش این فعالیت ها، نهادها و انجمن های این حوزه ها را حامی و همراه باشند و شیوه دیگر نیز که شاید این روش تأثیر بیشتری هم داشته باشد.

نقش و اهمیت هنر در زندگی

زندگی بدون هنر بسیار بی‌روح و کسل کننده است. نقش هنر در زندگی این است که به مردم امید و نشاط می‌دهد. کار دیگر هنر این است که دوست داشتن زندگی را به انسان می‌فهماند و «زندگی با صفا» را به او نشان می‌دهد.هنر پدیده‌ای است که از دیرباز نقشی بسزا در زندگی انسان دارد و تاثیر این موضوع چنان بوده است که همراه بسیاری از صاحب‌نظران و اندیشمندان در ادیان و مکاتب مختلف از آن به عنوان وسیله‌ای کارآمد و موثر در جهت ترویج و تبلیغ اندیشه‌ها و رفتار مورد نظر خود از آن استفاده کرده‌اند.

«هنر از قدیمی‌ترین و موثرترین پدیده‌های زندگی فردی و اجتماعی انسان است»، تا جایی که هیچ وسیله‌ یا روش زندگی را نمی‌توان پیدا کرد که هنر به نوعی در آن نفوذ نکرده باشد.

باید تمام انسان ها با دردهای زندگی مبارزه کنند

باید همه انسانها به ویژه بیماران با انواع دردها و عوامل منفی زندگی مبارزه کنند و برای لذت بردن از زندگی و بهبود در مشکلات و ناراحتی های روحی و روانی و غیره با هنر و انواع آن دم خور باشند، چون ارتباط با هنر نقش مؤثری در تقویت روحیه دارد و لازم نیست همگی هم هنرمند شوند ولی همه می توانند با هنر تماس داشته باشند و می توانند در گلستان هنر قدم بردارند و آرامش بگیرند و برای ارتقاء آن و روحیه و درون خود زیبایی های زندگی و دنیا را ببینند.

هنری که ماندگاری و تأثیر نداشته باشد ارزشی ندارد

مهمترین اثر هنر تأثیر است و اگر هنر ماندگاری و تأثیر نداشته باشد ارزشی ندارد و اگر نتواند جامعه را به سوی رشد و آگاهی بخشی سوق بدهد هنری موفق نبوده است

هنر، اصولا دارای یک ارتباط خاص با انسانهاست. هنر نوعی رستگاری است که ما را از خواستن یعنی نوعی درد و رنج، آزادی می بخشد..امروزه هنر نقش مثبت فراوانی در خیلی از بخش ها و حوزه ها را بر عهده گرفته است که هنردرمانی چه به صورت تجربه ای و چه به صورت حرفه ای و تخصصی آن در خیلی از جوامع به عنوان یک الگو و معیار تحقق و مورد اجرا قرار گرفته است.

تاثیر هنر بر زندگی انسان

آرامش نیرویی است که تمامی انسان‌ها در زندگی به دنبالش هستند و هر کس به طریقی آن را به دست می‌آورد؛ بعضی‌ها با کار کردن، بعضی با مهمانی رفتن، برخی با ورزش، درد دل کردن، مهمان دعوت کردن و… اینجا به راهکاری اشاره می شود که با هنر می‌توانیم هم به آرامش روانی برسیم و هم تخلیه هیجانی بشویم و هر حسی که داریم (حس خوب، حس بد، خشم، عشق، تنفر، مبارزه، انتقام، شادی و هزاران حس دیگر) را بروز دهیم و بیرون بریزیم و سبک شویم و آرامش و صبوری را بیاموزیم و آن هم خلق یک اثر هنری است.

آموزش هنر به کودکان

اغلب کودکان زمانی که در خانه به آنها مداد شمعی یا گواش داده می‌شود، احساس خوبی پیدا می‌کنند؛ چرا که احساس می‌کنند اجازه دارند احساسات‌شان را از طریق کار هنری ابراز کنند.کودکان بیشتر گرایش دارند وقایع ناخوشایند را از طریق هنر ابراز دارند. آنها زمانی‌که نمی‌توانند و یا نمی‌خواهند چیزی را بر زبان بیاورند، خیلی راحت آن را در قالب تصویر بر روی کاغذ می‌آورند. حتی آسیب‌های روانی که ریشه در اعماق روح فرد دارند و در ناخودآگاه او جای گرفته‌اند، خیلی راحت از طریق هنر از درون فرد بیرون کشیده می‌شوند. زمانی‌که این احساسات منفی از درون فرد بیرون بیایند، بهبودی حاصل و روح فرد پالوده خواهد شد.